بفرما
عشق من و تو بعد از ازدواج شروع شد...هنگامی که از هم جدا میشدیم اشک و نگرانی را در چشمانت خوب دیدم...تو که رفتی بالشتت را در آغوش کشیدم ...چند تاره موی مشکی که روی او بود را برداشتم و نوازش کردم و بعد در اتاق را محکم بستم تا عطر تو فرار نکند...من تو را دوست نداشتم و تو عاشق من نبودی اما تا یواشکی از پشت پرده دیدمت عاشقت شدم و تو بدون اینکه از قبل مرا ببینی به ناگاه مجنون شدی..