2777
2789
عنوان

واکنش مادرشوهرم به مسافرت ما

1440 بازدید | 103 پست

ما عقد هستیم

مادرشوهرم دائم زندگی ما را با هم سن و سال‌های فامیلشون مقایسه میکنه! 


هر کاری ما انجام میدیم از نظرش اشتباهه

اگر همون کار را بقیه انجام میدن درسته!


هر لباسی من میپوشم نظر میده و میگه بده!

همون لباس را یکی دیگه بپوشه بد نیست!


تمام هزینه های زندگی ما بر عهده خودمونه و ازشون کمک هم نمی‌خواهیم. 

هزینه های عروسی را هم خودمون میدیم و باری بر دوش اونها نیستیم اما ما هر کاری میکنیم غر میزنه و مقایسه میکنه‌ و ول کن نیست.


رفتیم سفر و مطمئنم اولا انتظار داشته بیاد با ما

و دوما میگه چرا رفتید سفر! فلانی ماشینش را عوض کرده! فلانی.... در حالی که با اون پول نمیشه خونه و ماشین عوض کرد و ما از،پس زندگی مون بر می‌آییم و برای آینده هم برنامه و هدف داریم.


چطور بهشون بگم که توی زندگی ما دخالت نکنه و ما را با بقیه مقایسه نکنه‌


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

کار مادرشوهرت خیلی اشتباس

اما طرز فکر شما هم اشتباس

بله با پول سفر نمیشه خونه و ماشین عوض کرد

اما باید پول چندتا سفر و خرج رو جمع کنی تا ماشین عوض کنی

فقط 22 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

همسرتون بابد جلوی مادرش رو بگیره. 

من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدان‌یا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "

بهش با خوش رویی بگو که مادر جون ما نمیتونم مثل دیگران رفتار کنیم  و هر ادمی ویژگی های خاص خودش داره با یک چیزایی حالش خوب میشه و من و همسرم مطمئن صلاح زندگیمون بیشتر میخواهیم ممنون که دلسوزی میکنید ولی اجازه بدید خودمون برای آینده و زندگیمون تصمیم بگیرم

یادمه مسافرت اولمون با شوهرم رفتیم شمال بعد ک فهمید داشت میمرد تو صورت من نگاه نمی‌کرد اخم کرده بود بعد گفت حالا واجب بود پسر منو بکشونی تو جاده😄

کلا اروممم ولی تو تاپیکم بخوای سر ب سرم بزاری میشورم میزارمت کنار

من یه زن داداش دارم ۱۲ساله عروسمونه تا حالا باهاش هیچ بحثی نداشتیم 

رمز موفقیتش اینه اولا ما دخالت نمی‌کنیم بعدم اگر چیزی گفتیم که مخالفه میگه باشه بعد خیلی قشنگ کارشو انجام میده،

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز