دوتا بچه دارم
از همون اول گیر بود
مثلاً میرفتم بازار میگفت فلانی نگات کرد و توهم باهاش چشم تو چشم شدی و دعوا و...
تو ماشین مغازه ها نکا میکردم میگفت کیو نکا میکنی
برای دامادشون کمیگفت نباید روبروش بشینم
و همش جنگ اعصاب
گاهی اوقات میومد خونه رو میگشت
و این داستان شانزده سال ادامه داشت
از پارسال تا الان حدود یکساله خیلی اوضاعش وخیم شده
دیگه تحمل ندارم
قشنگ تهمت پسر همسایه و.. میزنه با دلیل و مدرک
میترسم ی شب تو خواب منو بکشه
رفتم مشاوره
به مشاوره فقط دروغ گفت ...
اونم آخر سر گفت چیزی ازت دیده!!
خدایا چکار کنم