اونموقع که وایسادی پشتت چسبیده به دیوار پاهات یکم جلو تر از خودت زانوهات صاف با نیروی پاهات خودتو هل میدی به دیوار دستت تو جیبته سرت پایین منتظر مریضتی از اتاق عمل بیارنش یهو انگار از بالا داری به شرایطت نگاه میکنی این چند وقت رو مرور میکنی افکار منفی و مایوس کننده هجوم اورده میفهمی چقدر بدبخت و بی کسی .... بعد زانوت از اون حالت صاف درمیاد اروم اروم پشتت کشیده میشه به دیوار میری پایین تا تهش که میری پایین یه اه میکشی سرتو به دیوار تکیه میدی روتو میگیری بالا بعضت هی میخواد بکشنه
نمیدونم درست توصیف کردم یا ن فهمیدید چی میگم یا نه ولی اره سکانس بدیه امیدوارم تجربه نکنید ❤️💔