سلام دلم تنگه
آخرای ماه هشتم بارداریم.
خدا به سر شاهده از خودم گذشتم، خودمو ناراحت کردم، ریختم تو خودم تا دیگران رو ناراحت نکنم، تا دل دیگران نشکنم.
ولی دقیقا این ماه هشتم که نیاز به آرامش دارم
همه چی بهم ریخته. از بس به همه حتی شوهرم خوبی کردم عادتشون شده، حالا که میخوام به خاطر بچم قوی باشم و همه میگن مقصر تویی. سه سال تماااام هر روز چهار صبح بلند شدم برای شوهرم صبحانه و ناهار آماده کردم بره سرکار
دو روزه دعوامون شده تصمیم گرفتم دیگه صبح بلند نشم
الان sms دادم بهش اومدنی خونه سیب، شیر، موز، پرتقال بگیر
پیام داده با افسر دعوا کردم مدارکم گرفته یه زنگ نمیزنی حالمو بپرسی. بهش گفتم من حامله ام تو باید حال منو بپرسی، سه ساله هر روز صبح با آیه الکرسی راهیت کردم یه امروز نخوندم واست عیب نداره ایشالا مدارکت میگیری
جواب داده به کوری چشم دشمنم مدارکم میگیرم
یعنی من دشمنشم؟؟؟
من و شوهرم خیلی باهم خوب بودیم خیلییییی
میدونم کی چشممون زد
از چشم بد دوری کنید توروخدا 😔