من ی خاستگار داشتم ینی ۱سال برای اشنایی باهم بودیم خیلی اصرار داشت عقد کنیم انگشتر نشون بیاره ک کسی روم نظر نداشته باشه😐
خیلی شکاک بود وای خیلییی
یبار خیلی اتفاقی تا ساعت ۸ یا۹ شب برای خرید بیرون موندم یعنی یه کاری کرد کم مونده بود کتکم بزنه😕😕میگفت تو غلط کردی دختر تنها تو خیابون تو بیجا کردی و... هزارتا پسر دیدنت 😕
یا مثلا عکس محجبه هااا یبار گذاشتم پروفایلم سریع انلاین شد بردار اینو خوشگلی دوس ندارم کسی تورو ببینه زود بردار 😕
ی رفتار دیگش ادای روشن فکرارو درمیاورد مثلا میگفت تو زنم بشی بری دانشگاه اینا من با تحصیلت مشکل ندارم بعد گفتم میخام برم دانشگاه گفت یعنی پسر تو کلاس هست هم راحتی😒یا میگفت انقدر دوست دارم روز ک میرم سر کار قفلت میکنم تو خونه هیشکی نبینه تورو فقط خودم ببینمت😕
یبار
همش هم باعث میشد حس ناکافی بودن داشته باشم میگفت تو بهم محبت نمیکنی قدر علاقمو نمیدونی دوس دخترا و زنای مردم رو نگاه کن
یه بار نشده به من بگی اگه بری من میمیرم خودمو میکشم
😐😐چرا برای همچین روانی شکاکی خودمو بکشم من؟
اقا من حتی محبت هم میکردم انگاری زده میشد😂پررو میشد
بعد قهر هم میکردیم جالبه بدونید همیشه من ب نشونی پیامی میدادم بهش
یبار ۲ ماه دور بودیم قهر بودیم من برگشتم
۳ماه میشه بهم زدم ..خسته شدم
جالبه برام بدونم کسی با امثال این ادما خوشبخت میشه یا مشکل از من بوده😕🤭