فک کنین هااا
مثلا من یکی رو دوست دارم اونم منو دوست داره بعدش خانواده هامون نمیزارن منو به زور میفرستن یه دانشگاه شهر دیگه اون کسی هم که منو دوست داره بعد چند سالش مامانش مجبورش میکنه ازدواج کنه با یکی که دوستش نداره بعد یه مدت من داشنگاهم تموم میشه میام شهر خودمون و بعد تمامممممما دوباره همون قصه شروع میشه من اونو دوست دارم اونم همینطور . اون طلاق میگیره .ما ازدواج میکنیم ولی چون کل فامیل با ما بد شدند فرار میکنیم یه شهر دیگه غیب شویم
اما اخه اون خانوم گناه داره من بیشعور رو سرش اوار شدم خدا منو بکشه اینجوری نمیخواهم دق کردم