بهش میگم به خدا اگه نامزدت یه ایراد داشت خودمون طلاقت رو می‌گرفتیم ولی آخه به مردم چی بگیم تو توی این یه ایراد پیدا کن ،قبل عقدش خیلی بهش گفتم بیشتر فکر کن ولی گفت من دوسش دارم از چشمم نندازید ولی الان میگه من نمیدونستم دیگه انقدر اوضاشون خراب .
مهم شوهرشه که خوبه به بقیه چیکارداره طایفه مگه چیکارمیکنن که دوستت مصمم ترمیشه؟
آخر همچین ازدواج هایی قطعا طلاقه . راحتش بذارید تا طلاق بگیره. منم توی عقد دقیقا مثل فامیل شما برام پیش اومد ولی متاسفانه خانواده م هیچ جوره قبول نمیکردن طلاق رو آخرش با یه بچه طلاق گرفتیم و من به خاطر این قضیه انگار هنوز دلم چرکینه یکم نسبت به کسانی که اون موقع مانعم شدن 😑😥
خانواده مخصوصا تو ازدواج های ایرانی خییییلیییی مهمه چرا بعضیا نمی خواین این حقیقت رو قبول کنید آخه؟
خب یا از اول قبول نمیکرد حالا ک قبول کرده دیگه ایراد تراشی نکنه . بیکاره رفت و امد کنه اینجا نمیبینی همه مینالن خواهر شوهرم اومد مادرشوعرم اومد بچه برادرشوهرم اومد اذیت کرد بشینه با شوهرش زندکی کنه دورادور با خانوادشم گاهی حرف بزنه . مهم خود پسره اس
ببینید خانواده بخواهی نخواهی تاثیر خودش رو توی تک تک فرزندان میذاره .کسی نمی تونه بگه من کاملا فرق دارم با خانواده م .بالاخره خانواده ریشه ی آدمه ...
خانواده ی اون هم همه سطح پایین و سیکل و فرهنگ پایین و خاله زنک بودند و من که توی خانواده ی تحصیلکرده و با فرهنگ بزرگ شده بودم اصلا برام قابل تحمل نبود . اینو بگم که خودش البته تنها فردی بود که تحصیل کرده بود تو خانواده ش و بهتر بود ولی من دیر فهمیدم متاسفانه که خانواده چقدر تاثیر داره ....
اخه یه چیزم هست ،این طلاق نگرفته به فکر ازدواج ولی با این شرایط ازدواج دوم سخت تر میشه و اینکه همین پروسه طلاق طولانی.
و خودشم یه سری مشکلات داره که پدر و مادرش میخوان از هم جداشن و اگرم جدانشن ناسازگارن و ما میگیم کسی با این شرایط و یه طلاق مگر مغز خر خورده باشه که پا پیش بزار
منم از خانواده و فامیل سطح پایین بدم می اد به هر حال ادم می خواد باهاشون زندگی کنه ،همینا می شن عمو و عمه وخاله ودایی ، من فامیل خودم بسیار جنتلمن هستن هر دو خواهرم هم نصیب خانواده و فامیل خوب شدن ، تو فامیل برامون مهمه که فامیل طرف کیه ، من خودم بچه بودم نصیب ی خانواده وفامیل تقریبا سطح پایین شدم واقعا برام سخته ، ولی این خانم مگه قبل ازدواج این خانواده و فامیل رو ندیده ، اگر براش مهم بود باید قبل از عقد فکراش رو می کرد نه حالا ، به هر حال وقتی اومدن خواستگاری خانواده ش رو دیده اینکه حالا بخواد جدا بشه حق الناس
فامیلاشو که بعد عقد تو جشن عقد دید که میگه از همون موقع بدم اومدو هر روز افسرده تر شدم اصلا حتی دوست ندارم لباس بگیرم که پیششون بپوشم،از غذا خوردنشون بدم میاد ،مامانم که کلی ظرفای متنوع و گرون داره ولی میری خونشون ده مدل قاشق و کاسه بشقاب سر سفرست ارزش قائل نیست ،ماشین ظرفشویی داره ولی میگه بادست بشور ،میوه برام نمیاره
