کوچکترین حرفی بزنم که حس کنم بدشون اومده تا مدتهااا خودخوری میکنم
الان خواهرشوهرم از کربلا اومده بوده بعد خونش یه شهر دیگه بود میخاست تمام خانوادشو دعوت کنه سفره بندازه
هم خونه پدرش هست هم خواهراش بعد میخاست بیاد خونه من و دلیلشم اینه چون بقیه از اینکه خونشون کثیف شه میترسن نزاشتن بعد چون من بدبخت ساکتم میخاست بیاد اینجا
اخه زنیکه توخونه بابات وخواهرات که هررر شب پیش همین ول میکنی بیای خونه من که غریبه ام ؟؟؟
منم گفتم متاسفم مبل هام سفیده نمیتونم مهمونی بگیرم
الان مدام در حال خودخوریم که ناراحتشون کردم نکنه بام دشمن شن شوهرمو در کنن و از این چرت وپرت هااا