لطفا حوصله کن بخون همشو
داستان ازاینجا شروع شد که من از یه سیدی تلفنی برای رزق روزی و کارهمسرم دعاگرفته بودیم...شرایط یکم بهترشد ولی کامل حل نشد..منم همش پشیمون میشدم که چرا گرفتم چرابجاش ایمانمو تقویت نکردم ازاینجورحرفا،خلاصه موقع جابجاشدنی دعارو از خونه بیرون کردم ومتاسفانه حقوقمون کمترشد بین منو همسرم سردی طولانی اومد وخیلی سنگینیهای دیگه..جوری شده بود همش گریه میکردم باخودم حرف میزدم به جدایی فکرمیکردم اوضاع خیلی بد بود
تااینکه اینجا تو یه تاپیک طلسم اینا یه خانمی بهم یکیو معرفی کردگفت کارش خوبه ادم منصفیه اگه بدونه شرایطتتو باهات راه میاد...بااینکه قبلا قول داده بودم بخودم که،دیگه سمت اینچیزا نرم ولی خسته از شرایط رفتم باآقا ارتباط گرفتم مشکلموگفتم(منکه توسایت اعتمادنمیکردم اینکارو کردم)آقا گفتن وقتی دعا برات خوب بوده نباید دورمیکردی از خودتون و دورکردنشم روش داره و که براتون بدبیاری اورده،سرکتاب بازکردن گفتن خودت چله داری همسرت چشم زخم و چنتا چیز دیگه.گفتن باید دعاهاشو بنویسم براتون و شما انجام بدبن.
صبح شد
من همسرم مغازه داره برای رزق و روزی تابلوی حرز امام جواد گرفتم گزاشتم مغازمون خداروشکر خیلی خوب بوده
خب بعدش ...
من هرچقدر گفتم هزینشوبگین بنده خدا گفتن نه اول مشکلتون حل شه بعد،یااینکه گفتن قول بدید اگه مشکلتون حل شد شما عوضش دست نیازمندارو بگیرید(آدم شریف و خوبی بنظر میومد هر مشکلی دردودل میکردم سعی میکردن امیدوارم کنن و باارامش راهنماییم میکردن)خلاصه من باز دودل بودم نمیدونستم چیکارکنم و طول کشید تادعاها بیاد و دعاهارو یکی از اشناهاشون رایگان برام اوردن(شوهرم یکم شک کردولی من گفتم بنده خدا بخاطر شرایط مالی مراعاتمون کردن)خلاصه بخور خوشبوترکیب بااسفندوباچنتا دعا بود وقتی دستورشو یکیشو گفت بسوزون،یکیشو غسل کن باهاش،یکیشو یادم نیس،شوهرمم همراش نگهداره،بازم شکوتردید بودم نمیدونسم اعتماد کنم یانه وقتی گف بسوزون ترسیدم ازاینکه اسم خدا قرآنی توش باشه،
این چیزا خرافاته ریشه مشکلات رو پیدا کن دعا و سنگینی یعنی چی؟
خیلی سردرگم بودم حتی بخودشم گفتم میترسم اتیش بزنم گفتن اینا هرکدوم عنصرخودشون دارن نگران نباشید تروخدا نذاریدکسی جلوی اینکارو بگیره توکل برخدا انجام بدیدمشکلتون حل میشه وهروقت انجام دادید بگیدکه بگم بعدش چیکارکنید
که باتمام دودلی اومدم اینجا تاپیک زدم وراهنمایی خاستم حتی پربازدید شد اخرشم ترکیدتاپیکم مثلا از۱۰۰نفر۹۰ش گفتن نکن بدتر میشه همه چی موقتیه به اون اقا اعتماد نکن بلاکش کن بدتر یسری چیزا میان توزندگی ازاینجورحرفا
اونشب خیلی ذهنم درگیر شد قراربود فرداش انجام بدم که باحرف بچه ها منصرف شدم به شوهرمم گفتم گف خودت میدونی بردیم انداختیم اب روان و من ازونموقع عذاب وجدان دارم که حتی اون قسمت پیامی که گفته بودن انجام دادی بعدش بگم چیکارکن هم پیامشو بازنکردم و بنظرم خیلی کارم زشت بود چون ایشون کاملا مودبانه باارامش حوشله راهنماییم میکرد و کاش بهش روراست میگفتم ازشوک میخاستم منو ببیخشه .خیلی ناراحتن الان اصلا روم نمیشه برم معدرتخاهی کنم میترسم از عکسالعملشون و بعداونم شرایطمون افتضاحترشد دیگه نمیدونم چیکارکنم
