خیلی دلم میخواد بچه بیارم ولی کسی نیست کمک حالم باشه
مادرشوهرم وقتی میاد فقط میخواد از همه چی ایراد بگیره و ازهمه چیز سردربیاره، هیچ کمکی بهم نمیکنه فقط میاد که منت بزاره سرم، خداشاهده حتی تو بیمارستان هم که اومد برای خودش رفت گرفت خوابید من موندم تک و تنها، همراه بیمارای دیگه میمومدن کمکم میکردن بچه رو شیر بدم یا پوشکشو عوض کنم😭 وقتی مهمون میاد خونمون آبرو برام نمیزاره پذیرایی نمیکنه و همش با طعنه و تیکه انداختن حرف میزنه
میفهمم آدم ناراحت میشه از بی کسی ولی اونم وظیفه ای نداره سعی کن توقع نداشته باشی دیگه تا راحتتر زندگی کنی
اگه خودت سالمي نياز به كمك نيست
من تك تنها يه كشور ديگه ديسك گردن دارم و ساق دستام بابتش بي حسه و اولين بچمو باردارم و نگهداريش برام غير ممكنه اما مطمئنم خدا كمكم ميكنه كاش سالم ميبودم كاش ديسك گردن نميداشتم درمانش هم جراحيه و من ميترسم
به قرآن حتی سرسوزنی ازش توقع ندارم
ولی وقتی این رفتاراشو میبینم واقعا اعصابم خورد میشه
میگم بچه بیارم کسی نیاد بهتره تا اینکه مادرشوهرم بیاد و زندگیمو بهم بزنه و بعدشم کلی منت سرم بزاره که تو مادر نداشتی من اومدم جمعت کردم
خواست بیاد نذار بگو راضی به زحمت نیستم خودم از پس کارام برمیام ممنون
کاری که با منت باشه صد سال سیاه میخوام برام انجام ندن
من از مادرم دورم شهر همسرم ساکنم چند وقت پیشا باردار شده بودم شرایطم بد بود تقریبا استراحت مطلق بودم یه بار نیومدن سر بزنن یه بار غذا درست نکردن بیارن ولی من فقط بخاطر همسرم ناراحت شدم که خسته از سر کار میرسید خونه تازه کارای خونه رو میکرد طفلکی بگردم انقدر ناراحتش بودم که مادرش یا خواهرش یبار بهش کمک نکردن تو این دو ماه ولی چه میشه کرد میگذریم خودمون از پس کارای خودمون برمیایم اهل کمک خواستنم نیستیم شماام بچه بیار بیخیال بقیه اگرم خواست شما اجازه ام نده بیاد کمک
کمک با منت مفتش گرونه
آره والا دقیقا همینطوره
ولی نمیدونی چه آدم سمج و لجبازیه
به خدا اومده بود خونمون سر زایمان پسرم بعد فقط به پسر خودش میرسید(شوهرم) شوهرم برای من میوه ای چیزی میاورد از دستش میگرفت میگفت خودت بخور اینا خوردن(من) حتی غذا رو هم برام نمیاورد خودشون میخوردن بعد برای من میزاشت تو آشپزخونه میگفت برو بخور
اگه اعتراض میکردم میگفت داری بیرونم میکنی از خونت
