و اولویت زندگیتون شدین؟ ینی از چه سنی ب بعد ب خودتون اهمیت دادین؟ من خودم ۳۰ سالگی ینی سنی ک الان هستم قبل اون خیلی درگیر روابط خانوادگیم بودم در گیر رابطه های خونی و چه بسا برام سمی
برام مهم بود داداشم بیاد خونم برام مهم بود رابطه شوهرم با خانوادم خوب باشه ولی اشتباه میکردم خانوادم همیشه مقصر بودن بین داماد ها فرق میذاشتن انتظارشون از شوهرم بالا بود توجهی ب من و آرامشم نداشتن مدام تو تنش بودم ولی الان میبینم اونا درگیر خودشون و خانوادشونن کسی ب من فکر نمیکنه مثلا چن وقت پیش پول نداشتم برا داروهام برادرم میدونست ولی اهمیت نداد شاید اگر من بودم ی تیکه طلایی ک داشتم هم براش میفروختم خلاصه الان دیگه اینطور نیستم ناحقی ببینم برخورد میکنم حتی اگر طرف مقابلم مادرم باشه دیگه اجازه نمیدم ب ناحق ب شوهرم حرف بزنن چون ته تهش شوهرمه ک بفکرمه