پدرشوهرم روز اولی اومد خواستگاری گفت من نه دارم نه میدم به پسرم خودش ربط داره میخواد زن بگیره
خلاصه بگذریم
خواستیم خونه اجاره کنیم چندبار جلو خودم به شوهرم گفت خونه چرا احاره کنی برو طبقه بالا پدر زنت
من به شوهرم گفتم دوست ندارم برم خونه بابام
رفتیم خونه اجاره کردیم اما ۵ ماه نشد شوهرم یا صاحبخونه دعواش شد و پول اجاره هم نداشتیم دیگه اومدیم طبقه بالا بابام
پدرش که به ارزوش رسید
اما من مثل خوره خودمو میخورم و یاد حرفاش میفتم
همیشه دلیل دعواهای من با شوهرم حرفای باباشه که میاد تو ذهنم