2777
2789
عنوان

سر جاری ام با شوهرم قهرم

780 بازدید | 31 پست

خسته شدم از دست این خانواده ی زبون نفهم ،خلاصه میگم ،من شاغلم ،وفقط آخر هفته ها خونه ام ،دوتا بچه کوچیک دارم که همش در حال بریز و به پاش هستن،راستش خونه ام زیاد تمیز نیست ،چون همسرم اصلا کمک نمیده،منم تا جایی که برسم تمیز میکنم ،با سر کار و آشپزی واقعا سخته برام خونه ام همیشه تمیز باشه.

حالا داستان از این قرارکه جاری ام دخترشو شوهر داده،حالا بماند که دختر ۱۴ساله رو داره عقد میکنه،اینش به من ربط نداره،شوهرم پسر عموی منه،جاری ام دختر خاله ی شوهرم،جمعه عقد دختر جاریمه،اول قرار بود عقد نگیرن و صبر کنن تا تابستون

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اوکی میتونی برای تمیزی خونت یه نفر رو اسنخدام کنی کمکت کنه

اره حداقل هفته ای ی بار میان باز هم خوبه

تبریک

1
5
10
15
20
25
30
35
40

چیزی ک اینجا بهش رسیدم اینه...در هر صورت حق با شماس و من عمرا ریپلای بزنم و بحث کنم چون زمان و انرژی هر دو برام ارزشمند تر از بحث با شماس

اینم بگم هم خانواده ی من و هم خانواده جاری ام شهرستان هستن،نمی دونم چی شد جاری ام نظرش عوض شد که حتما باید عقد بگیریم همین هفته،داماد هم پسر اون یکی جاریمه،ما گفتیم تالار یا سالن اجاره کنید گفت نه ،تو خونه مادر شوهرم بگیریم که پذیرایش خیلی بزرگه

اینم بگم هم خانواده ی من و هم خانواده جاری ام شهرستان هستن،نمی دونم چی شد جاری ام نظرش عوض شد که حتم ...

چقدر ازدواج. فامیلی میکنید خدایی نکرده نمیترسید در یکی از نسل ها بچه مشکل دار بدنیا بیاد .

چقدر ازدواج. فامیلی میکنید خدایی نکرده نمیترسید در یکی از نسل ها بچه مشکل دار بدنیا بیاد .

تو فامیلامون دختر عمع پسر عمه ازدواج کردن بچشون الان سندروم داره هیچی از زندگیشون نمیفهمن پسرشون الان ۸-۹ سالشه هنوز پوشکش میکنن

پرنسس مامانم☺️🩷 S💍A

منم همسایه ی روبه روی مادر شوهرم هستم،حالا جاری ام ظهر زنگ زده که خونتو تمیز کن مردا رو می‌خوام بیارم خونه شما ،زنا خونه مادر شوهرم،۱۰۰نفر هم مهمون از شهرستان داره که بیشترش زن و بچه هستن،فقط مردا میان خونه ما,من از ظهر که اومدم دارم خونه تمیز میکنم،تو حموم با بدبختی فرش آشپزخونه رو شستم،مبلا ،دیوارا،اشپزخونه،و کلی کار دیگه مونده،به شوهرم گفتم یه کمکی بده

کل غروب رو گذاشته رفته ارایشگاه،الانم اومده رو مبل خوابیده،صداش کردم پاشو باهم آشپزخونه تمیز کنیم میگه من خسته ام،منم کلی داد بیداد کردم که مهمون داداش جون توعه،منم از صبح سر کار بودم خسته ام ،از ۶صبح تا الان سرپا بودم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792