دوتا خواهرشوهر دارم دوتا برادرشوهر..
مادرشوهرم خیلی مسن نیس اما به گفته ی خودش همیشه مریضه. مریضی خاصی هم نداره قند و چربی و فشار بالا هست که همه درگیرشن. پدرشوهرم ولی کاملا سالمه مثل یه جوون سی ساله س با وضع مالی خیلی خوب و کارهای خونه از خرید تا جارو برقی کشیدن و ظرف شستن رو انجام میده
مادر شوهرم ماهی دو سه بار ما رو دعوت میکرد شام و البته هم همیشه منت میذاشت که من شام میپزم و خرج میکنم و...
ما عروسها هم کلا اون شبی که مهمون مادرشوهر بودیم باید ظرف های شام رو آماده میکردیم و سفره پهن و جمع میکردیم و ظرف ها رو میشستیم و خشک و جمع میکردیم و چایی و میوه میدادیم و...
پسرا و دامادها و نوه ها حتی اون ۲۰ ساله ها هم به هیچی دست نمیزدن و میخوردن و منتقل میشدن روی مبل. ولی خواهرشوهرا کمک میکردن اما بیشتر کارا گردن عروسها بود.
حالا مادرشوهرم دو سه ماهیه مدام غر میزنه که من پیر شدم و نمیتونم آشپزی کنم. دختراش هم کاسه داغتر از آش شدن که آره بچه های شما میان خونه مادر ما رو به هم میریزن و میرید و یه جارو برقی هم نمیکشید. از این به بعد نوبتی بیاییم شام بپزیم و جارو کنیم