امروز تولد دخترم بود صبح که ماشین شوهرموتوقیف کردن باباشم راه افتاد دنبال این پسر لوسش ،گنداشو جمع کنه😕😕😕نیومدن از صبح....
منم صبح از ۱۱ با دخترم رفتیم بیرون ،کلی خوش گذروندیم ،تازه اومدیم بچه خوابید...زنگ زدم آتلیه، گفت به خاطر کریسمس سرمون شلوغ وقت نداریم😐😐😐😐😐😐😐😐😐
نه مادرم، نه داداشام، نه هیچکس زنگ نزدن تبریک بگن😔😔😔من حالا تولد اونا خودمو جر میدم که حتما تبریک بگم😔😔😔😔
حالا جز این
برا داداشام یه بلوز شلوار اورده بودم سوغاتی ،گفتن نداره ،ولی گرون خریده بودم برا زنشم یه تاب و شلوارک آورده بودم!
حالا اون روز دیدم عکس انداختن بلوز تن زنش بود، من هیچی نگفتما خودش اون هفته
برگشت گفت اره برام تنگ بود دادم به زنم،
بخدا جلو من پوشید، نشست، پاشد ،حتی بهش یکم ازادم بود😥
هیچکس قدر ادمو نمیدونه، چقد من برا اون لباس گشتم ...
دلممیخاد بگم بریم یه شهردووور
چشم نبینه غمم نیاد...
بچه من همه چی داره، کادو نمیخوام یه تبریکم نگفتن پوووف