من خیلی با خودم درگیرم واقعا دلم میخاد سرمو بذارم رو زمین و بمیرم.... من ۵ سال با کسی در ارتباط بودم که میگفت قصد ازدواج نداره...شاید از لحاظ ظاهری و مالی خوب نبود ولی کنارش خوشحال بودم همیشه ذوق حرف زدن باهاش رو داشتم .... چند هفته ای به دلایل رابطه کات شد و در اون زمان منی که ۳۳ سالم بود خواستگار خوب و شناخته شده ای پیدا کردم که همه ترغیبم کردن برو ببینش جلسه اول ظاهر خوبش جذبم کرد و حرف زدنش هم برام اوکی بود با اینحال گفتم بذار دو سه ماهی اشنا شیم بعد نامزدی انقدر خودش و خانوادم هووول کردن سر ۶ روز بعد از اولین دیدار جشن نامزدی گرفتیم الانم ۲۰ روزی از اولین دیدار میگذره... اما من هنووز با حرف زدنش ارتباط برقرار نکردم انقدر که میخنده گاهیم کلمات رو اشتباه میگه و.... گاهی حس میکنم اون غرور و جذبه و پختگی که من همیشه دلم میخواست رو نداره.... یکبار گفتم بیا نامزدیو بهم بزنیم خیلی بهم ریخت .... دلم نمیخاد به کسی بدی کنم چون خیلیم تو چشه ادم شناخته شده ای تو شهرمون ولی خودم خیلی دارم اذیت میشم اصلا ذوقی واسه حرف زدن براش ندارم دلم براش تنگ نمیشه .... نمیدونم چیکار کنم....
سلام عزیزم خوبیعشق بر اثر شناخت بوجود میاد حداقل ۵۰۰ ساعتشما باید یه یک سالی فرصت میدادی تا ارتباط ق ...
هیچکس نذاشت من یه حماقتی کردم جریان ارتباط قبلیمو به مادرم گفتم انقدر حرف بهم زد که فقط میخواستم از دست حرفاش راحت شم اما با اینحال با نامزدمم گفتم بهم فرصت بده انقدر هول کرد که خودمم نفهمیدم چطور اینقدر همه چی زود پیش رفت
سلام عزیزم روزت بخیر با نامزدیت کنار اومدی عزیزمببخشید اگر دوست داری میتونی جواب ندی عزیزم
سلام، اره عزیزم حالم الان خوبه و دوسش دارم و به آرامش رسیدم. خودم الان دلم میخام زودتر عقد کنم، به قبلی دیگه حسی ندارم.... فقط مشکل این بود همه چی سریع پیش رفت و من تا حدودا یک ماه خیلی خیلی اذیت شدم... ولی خب خودش صبووری کرد و جز خوبی در حقم کاری نکرد کم کم مهرش به دلم نشست.