سلام بچه ها خوبین من ۳۴ سالم هست و لیسانس مهندسی کامپیوتر هستم و دو یه شرکت دولتی به صورت نیرو پیمانکار مشغول کار هستم تو همون حیطه خودم والدینم فوت کردن الان سه سال هست و تنها تو خونه پدری زندگی میکنم دختر موجه و سالمی هستم اما متاسفانه خواستگار ندارمممممم گاهی خودمو میزنم به بیخیالی اما گاهی ناراحت میشم بابت این موضوع...
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا
شوهر رو بخدا هر وقت قسمت بشه خدا خودش میده بخاطر مرد های کثیف این روزگار خودتونو ناراحت نکنید که چرا باهاشون زندگی نمیکنید صبر کنید از خدا بخابن اونی که به صلاحتونه رقم بخوره
دلیلش اینه که پسرا پول ندارن و نگران آینده مالی شون هستن،یه عده هم از مهریه نگرانن که جلو نمیرن،یه عده هم بی بندی بارن که بیرون خودشونو هر روز با یکی خالی میکنن و دنبال تنوع هستن.خدا خودش کمک کنه واقعااا من خودمم درگیر این مساله ام