2777
2789

من یادمه چند سال پیش برا کاری رفتم تهران.خودمون جنوب میشینیم.یه روز کامل تو ماشین لودیم.دخترعمه های گرام تهران دانشجو بودن.و خونه داشتن و همیشه اصرار ک بیا اینجا چند روز.خلاصه هی تو راه زنگ ک شام نخورو ما تدارک دیدیم.منم دوستم همرام بود.از ماشین.ک پیاده شدیم ن و ده شب بود.هی زنگ که پس کی میاین مردیم گشنگی.مام گشنه در حد مرگ.گفتیم زشته بیرون شام بخوریم تدارک دیدن.هول و هول رفتیم رسیدیم خونشونو در انتظار کشیدن.شام. گفتن وای چقدر دیر کردین مردیم و خلاصه.

خدایاااا.دنیات ته نامردیه  

سر از پا نمیشناختیم.خودشون سه نفر بودن ما پنج نفر.چشمتون روز بد نبینه.دقیقا یه بشقاب غذا گذاشتن وسط.نفری نصف کفگیر گیرمون اومد.یعنی دقیقا غذای یه نفر بود.با یه بشقاب خورش.چها تا قلیه مرغ.منو دوستم شوک بهم نگاه میکردیم.اشک قشنگ تو چشمامون حلقه.زد.حتی نونم نذاشته بودن سر سفره.با بدبختی نصف کفگیر ریختیم.دختر عمه بزرگم دوتا کفگیر ریخت گفت من خیلی گشنمه.ه 

خدایاااا.دنیات ته نامردیه  

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

سر از پا نمیشناختیم.خودشون سه نفر بودن ما پنج نفر.چشمتون روز بد نبینه.دقیقا یه بشقاب غذا گذاشتن وسط. ...

رژیمی غذا درست کرده که چاق نشین 😁

😍😍 یه مامان شاد پر انرژی که با وجود دوتا پسر شیطون پر جنب جوش سعی داره از جوونیش لذت ببره 😉😍در حال رسیدن به هدف های زندگیم هستم 🙅‍♀️

غذا دانشجوییه دیگ

من هیچوقت از پذیرایی کسی بهم‌بر نخورده...

هرکسی به سلیقشو تواناییش بوده دیگ طلبکار ک نیسم از مردم

مهم دورهم بودنه

اخر یک روز خسته میشود از نیامدنش.مگر یک آدم چقدر میتواند نیاید
سر از پا نمیشناختیم.خودشون سه نفر بودن ما پنج نفر.چشمتون روز بد نبینه.دقیقا یه بشقاب غذا گذاشتن وسط. ...

حالا اونا یه تعارف کردن شما حداقل یکم ته بندی میکردین اونجا با یه کفگیر سیر میشدین خخخخخخ

قدیما ما زیاد میرفتیم شهرستان تقریبا کل عید اونجا بودیم و ممعمولا ناهار و شام هرسری خونت یکی دعوت بودیم ناهار یه جا شام یهجا کم کم میشد ۲۶ وعده

به همین سوی چراغ قسم نزدیک ۲۴ وعده اش قیمه بود

انقد که من تا سالها قیمه نخوردم و اون آدم سابق نشدم 

     قربون دستت جانماز مارم آب بکش ... اگه چیزی از تفکرات و سبک زندگی من (نه اعتقاداتم) برات عجیب میاد یادت باشه این زندگی منه لزومی نداره قبولش کنی ، قضاوتش کنی ، مسخره اش کنی اما میتونی مخالفش باشی و با نهایت انسانیت از کنارش بگذری

دوستم ک خیلی کم اشتهاست.قشنگ خون جلو چشمشو گرفته بود.یه کاسه بادوم دید رو میز.خیلی نرم رفت نشست پیشش و ترتیب همشو داد.خلاصه برقارو.ک خاموش کردن بخوابیم من تا صبح از گشنگی گریه کرده.خوابم نبرد.تا آفتاب زد پاشدیم.زدیم بیرون.سر کوچه کیک و ابمیوه گرفتیم.ظهرم ی ناهار خوردیم بیرون و سریع کارامو کردیم همون روز برگشتیم.اومدیم عمم هی گفت خوب بود.ازتون خوب پذیرایی کردن.منم با.متلک گفتم اررره.دا عمر دارم یادم نمیره.       

خدایاااا.دنیات ته نامردیه  

بدترینش خونه ی بنده خدایی دعوت شدیم و چون از شهرستان میذرفتیم ساعت ها دو بود رسیدیم حسابی هم گشنه بودیم سفره رو که پهن کردن دیدم غذا کال جوش گذاشتن جلو مون ینی ارمان هام ب باد رفت 

همه چی گرون کردن الا جون آدما 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792