وقتی نامزد بودم یه شب رفتم خونه خالم اون یکی خالمم با دوتا بچه اش اونجا بودن قرار بود شب دور هم باشیم شب احیا بود خالم با شوهرش دعواش شد من و این خالم و دخترش با اون یکی خالم و دوتا بچه هاش از خونه اومدیم بیرون.
اون یکی خالم گفت من تازه مستاجر رو از خونم بلند کردم آپارتمانم خالیه میریم شام بیرون میگیریم میریم توی آپارتمانم میخوابیم.
وقتی داشتیم از خونه می اومدیم بیرون یادم نیست دقیقا چرا خالم تلفن خونه رو دایورت کرد رو گوشی من و رفتیم بیرون و شب رفتیم آپارتمان اون خالم از شانس بد شارژ گوشیم تمام شد و گوشیم خاموش شد.