یکی از فامیلامون بینی عمل کرده مادرشوهر من همش میگه چرا عمل کرده من خیلی بدم میاد میترسه منم عمل کنم پول خرج کنممم منم با شوخی گفتم از بیهوشی میترسم وگرنه عمل میکردم برگشته پیش خواهرشوهرم و شوهرش با خنده میگه نههه اونموقع که بدم میاد دیگ باید بری خونه بابات هر هر هر منم سوختمااا گفتم کسی ک باید بپسنده پسندیده عملم کنم این باید بپسنده بعد گفتم اون فامیلمون که عمل کرده ب هیچکس نگفته بود که دخالت نکنن مادرشوهرشم گفته چرا کبخوای عمل کنی گفته به هیچکس ربط نداره صورت مادر شوهرم سرخ شد تا اون باشه دهنشو ببنده