بچه ها پدر من ک عموی همسرم خیلی بهمون کمک کرد طوریک برامون خونه خرید و برا کار شوهرم سرمایه گذاری کردو خیلی چیزای دیگه حالا اگه پدرم ناخواسته یا بدون قصد با شوهرم بد حرف بزنه یا بی احترامی کنه شوهرم میگه خونه بابات نمیام و کلی بد بیراه می گه درصورتی ک ن خودش ون خانوهدش قدردان زحمت های پدرم بودند حالا ازدیشبم میگه نمیام خونه بابات ب نظرتون درسته ک بابا من ک این قدر حامیش باشه مورد بی رحمی همسرم قرار بگیره
همسر منم و پدرم هم همین شرایط و دارن باهم. منم خیلی حرص این موضوع و خوردم. تازه همسر من غریبه است. اتفاقا چون به همسرم کمک شده اعتماد به نفسش آسیب دیده و فکر میکنه که اگر بابام باهاش شوخی میکنه داره تیکه میندازه. در صورتی که بابای من کلا شوخه با همه شوخی میکنه با شوهر خواهرم خیلی بیشتر شوخی میکنه و لی همسر من چون بهش کمک شده خیلی به خودش میگیره و غصه میخوره. حالا من یه مدتی به اختیار خودش گذاشتم و گفتم اگه دوست نداری نیا و ... در صورتی که همسر من خیلی آبرودار ه لحظه آخر نظرش عوض میشه و میاد. ولی رابطه رو کم کردم خیلی تاثیر داشت. یا اینکه اگه قرار باشه جایی بریم و به من زنگ بزنن من میگم به خود همسرم زنگ بزنین من نمیدونم برنامش چیه؟ به اونم که زنگ میزنن اون بنده خدا میمونه تو رودربایستی و قبول میکنه. با آرامش و سیاست میتونی حلش کنی خانومی. در ضمن من به همسرم گفتم اگر از حرفای پدرم ناراحت میشی تو هم باهاش شوخی کن یا اگه چیزی میگه منطقی جوابشو بده نریز تو خودت که بعدا بیای سر من خالی کنی.
من چکار کنم همش دارم گریه می کنم بابام این قد لطف کرده در حقش حالا ب خاطر موارد جزیی بهش بر میخوره
گریه نکن خانمم اروم باش هر چی جلوش گریه کنی بدتر میکنه چند وقتی با خانوادت رفت امد نکن خودش دلش تنگ میشه دیگهم نذار برات کاری کنن یا اگه کاری کردن به شوهرت بگو باید جبران کنیم شده یه جعبه شیرینی بگیریم تشکر کنیم
شوهر من هم همین کار ها رو در حق مادرم که انقدر حقش لطف داشته کرده. به طوری که حتی کل خانواده خودش رو علیه مادر من پر کرده. و الان همشون حدود 4 ساله که با مادر من قهرن.