من از خانواده خودم خيلي زياد ضربه روحي خوردم كه تا الان نوشخوار فكري دارم
انقدر تجربه هاي سختي داشتم كه بخوام بگم خيلي متنم طولاني ميشه ( پ ن : اگه كنجكاوين تو پست بعدي توضيح ميدم )
بگذريم ..
خانواده همسرم به شدت كنترلگر و حسود تشريف دارن
در حدي كه حتي بخوام كفش بخرم كل سر و صورتشون تاريك ميشه
و ازونجا ك تو همه تصميماتمون دخالت ميكنن حس ميكنم خيلي قراره بهم سخت بگذره
اينم بگم به ظاهر خيلي دوسم دارن ولي در نبودم همسرمو عليه من پر ميكنن (ميدونم كرم از همسرمم هست)
از تربيت بچم نگم براتون ك حتي نفس بكشم ميگن به بچش ظلم ميكنه
از من به هر كي اين متنو ميبينه نصيحت به هيچ عنوانننن به هيييچ عنوان با خانواده همسرتون زير يك سقف زندگي نكنيد حتي اگر حور بهشتي باشن و از بهشت اومده باشن خاستگاريتون
حرفامو بعنوان درد دل داشته باشين :) طولاني شد ببشيد