بچها نامزد رسمی نیستیم
ولی واقعا حتی به نامزد خودم حسودیم میشه روز مرد رو که بهش تبریک گفتم در جوابش گفت منم به بزرگمردی ک تورو تربیت کرده ک اینقدر ماهی تبریک میگم اونکه از درون مارو نمیدونه چطوریه بابام از رو فک میکنه خانواده منم خوبن
بچها به باباش ک تبریک گفتم انچنان تشکر میکرد میگفت زنگ زدی دل منو شاد کردی فلان خیلی خانواده خوبی ان اونوقت بابای خودم....
حالا علت حسودی کردنمو بیاید بگم
بچها اولا خیلی خانواده داره(کلا خانوادگی پزشکن مامانش باباش داداشش عروسشون خاله هاش عمو هاش )
دوم اینکه خانوادشون خیلی مهربونن مشکل ندارن باهم اونوقت خانواده ی ما سرشار از مشکله ی جور عقده نهفته دارم وقتی رفتار بابای نامزدم با نامزدم رو میبینم حسودیم میشه
از اون طرف ما اونقدر خانواده دار نیستیم معمدلی ایم(من بابام مهندسه مامانم خانه دار خاله هام اینا همه قشر معمولی جامعه) تا حالا توی کل فامیلمون یکی ام پاشو خارج کشور نذاشته اون وقت خانواده نامزدم سالی دوبار میرن خارج کشور
خودمو با جاریمم مقایسه میکنم میبینم در مقابلش کم میارم شوهر من از شوهر اون بهتره(چون شوهر من متخصص) ولی اون از من سر تره من قیافه و تیپ و اینام خوبه ولی جاریم خانوادش و تحصیلات و اینا از من سره
شما با این مقایسه ها چه میکنین؟حسودیم منطقیه
اگر منطقی نیست چیکار کنم واقعا دارم اذیت میشم