حدود دو ماهی با اقایی اشنا شدم که درخواست از طرف ایشون بود و ادعا داشتند که عاشق شدن و قصدشون هم جدی برای ازدواج و پسر خوبی به نظر میرسن
ما با هم چند باری بیرون رفتیم و همه چی خیلی خوب بود و کم کم هم من بهشون علاقه مند شدم
خیلی توجه میکردند هدیه های گاه و بی گاه با دلیل و بدون دلیل برام میگیرند
من تو جلسه دوم که بیرون رفتیم بهش گفتم که من قبلا ازدواج کردم و ازدواج ناموفق داشتم گفتند این موضوع اصلا براشون اهمیتی نداره و اوکی هستند خودشون قبلا اردواج نکردند
خلاصه همه چی خیلی خوب بود ما با هم رابطه جنسی هم داشتیم
حتی مادرمم دید و با هم صحبت کردن و قرار بر این بود روز پدر با پدرم صحبت کنن که پیشنهاد خودشون بود . الان از روز جمعه به این ور احساس میکنم رفتارش سرد شده اصلا نیست خیلی کم پیام میده دیر جواب میده و وقتی هم ازش میپرسم که چیزی شده یا اینکه گفتم اگر نیاز به تنهایی داری کافیه بهم بگی جواب سر بالا میده و یا اینکه میگه نه و بحث و عوض میکنه و سریع خدافظی میکنه میگه کار دارم
پسری که هر روز میگفت دلتنگم و دوست داشت منو ببینه الان اصلا نمیگه دلتنگم پیام کم میده و کلا خبری ازش نیست فقط دیروز تلفنی که حرف زدیم گفت تو فکر اینم به بابات چی بگم همین منم گفتم حرف پیش میاد دیگه خندید و دیگه هیچی نگفت
عصابم خورده نمیدونم چیکار کنم و چه رفتاری داشته باشم