تاپیک قبلی ها هست که من رفتم خونش بعد فرداش که رسیدم رید بهم با حرفایی که از نظرش برای اصلاح من بود و منو با حرفاش سه ماه زمین زد و تو این سه ماه هر بار پروفایل عوض میکردم پیام میداد و من جواب نمیدادم
تا اینکه دیدم پروفش رو ازم هاید کرد من هنوزم دوستش دارم خیلی اما میدونم بازم مثل دفعه قبل میکنه باهام و اینبار شاید ضربه بدتر
حرف زدیم در حد کوتاه و اون ویس داد من گفتم
دستام یخ کرده بدنم میلزره وقتی میخوام ویسهارو باز کنم
جواب داد
ای جااان 🤗❤️
بیا بغلم آروم شی
(اون میخواد که منو باز داشته باشه )
من گفتم
دوباره نکنه حرفایی که اونشب بهم زدی رو بشنوم و زخمهای عمیقترو درد های سختری رو بکشم
جواب داد!!!!
ابرو باد و مه و خورشید و فلک باید جمع بشن تا مراقب باشن یه وقت تا آب تو دلت تکون نخوره!!
گفتم
از هرکس دیگه ای حتی تلخ تر از حرفایی که بهم گفتی میتونم بشنوم و حتی مقابلش بایستم و جوابش رو بدم ولی از تو نمیتونم
چون نگاهم به تو چیز دیگه بود
و گفتم
اگه قرار باشه کنار کسی که انتخابش کردم که ازم مراقبت کنه و حس امنیت و عشق کنارش داشته باشم،
هم همون حسی که کنار بقیه آدمها دارم ،و حتی اون آدم مراقب نباشه که چطور باهام حرف میزنه که روانم رو نابود نکنه،که اون آدم برای چیمه ،چه فرقی با بقیه داره ؟!
و حتی حس خلا و ترس و تخریب و تحقیر ،که از هیچ جای دیگه توی زندگیم نگرفتم رو اون دائم برام به وجود بیاره ،غیر از آسیب چی برای من داره ؟
من تورو انتخاب نکرده بودم که برام آمادگی ورود به جامعه رو ایجاد کنی و بهم سیلی مردونه ای بزنی که سه ماه تمام منو از هم بپاشونه،من تورو انتخاب کرده بودم ازت عشق بگیرم و در مقابلش بهت عشق ودوست داشتن بی قید و شرط بدم .
تو حتی کوچکترین تلاشی هم نکردی که هیچوقت از دلم در بیاری رفتار هایی رو که باهام داشتی رو
و هربار انگار مقابل یه دشمنی هستی که تمام تلاشت رو میکنی که نابودش کنی اما من هیچوقت رو به روی تو نبودم من همیشه کنارت بودم ودوستت داشتم و تو نفهمیدی اینو
و بازم به جای اینکه کوچکترین تلاشی بکنه تا دلمو نرم کنه
ویس داد که تو نباید خود پرنسسی فرض کنی رابطه دو طرفه است تو هرکاری میکنی برای خودت میکنی
ناراحتی تو ربطی به حرفایی من نداره مربوط به سایه های وجودته به خاطر اونه که ناراحت میشی و .....
و من جواب دادم
از ویس هایی که برام میفرستی میترسم و نمیتونم باز کنمش
تو شرایطی هستم که دیگه نمیخوام و نمیتونم که یه فروپاشی روانی دیگه ای رو دوباره متحمل بشم ،به سختی حرفهایی که بهم زدی رو بعد از سه ماه تونستم سنگینی اش رو از روی قفسه سینه ام کم کنم ، تا بتونم سرپا شم.
هر حرف تلخی که بهم میزنی و ازنظرت داری در حقم لطف میکنی ،قلب منو خالی میکنه و دردش باهام همیشه و هر لحظه میمونه
و دگ جواب نداد
واقعا خندم میگیره چرا نمیتونم ازش بگذرم بااینکه آنقدر نابودم کرد و آنقدر حق به جانبه که حتی یک معذرت خواهی نمیکنه وقتی اومده که منو بزگردونه !!!
چکار کنم از دلم بیرون بره دوست داشتنش !نمیتونم و میدونم کنارش بودن یعنی نابود شدن روانم
نظرتون رو راجب مکالمه بگید