من حدودا دو ماهه نامزد كردم اما عقد نه فعلا
ديشب و امروز دعوتم كرده بودن باغ مادرشوهرم اينا
ديشب اونجا بودم ولى شب نميزارن بمونم برگشتم خونه قرار بود امروز هم برم ،نامزدم ساعت سه زنگ زد بيام دنبالت گفتم كه فعلا تو برو من ناهار نميام
اما أصلا ديگه نگفت پس حداقل بعد از ظهر ميام دنبالت حداقل شام بيا 🫠
نميدونم همش حس ميكنم دوست نداره منو ببينه ،پيشم باشه
حالا خوبه دوست بوديم 🫠
ميخوام از امروز بي محلى كنم ديگه