2777
2789

اسامی تو متن مستعار هست

ولی داستان واقعی و خلاصه ای از چند سال زندگی منه

قول داده بودم بعد از اینکه کورتاژ کردم بیام داستانمو بنویسم


که خداروشکر الان خوبم و برگشتم 

آماده نوشتم کم کم میذارم دوست داشتید بخونید


راستی چون خااصه نوشتم هرجاش سوال داشتید و براتون نامفهموم بود بپرسید توضیح بدم 


 دانشجو که بودم زیاد رمان میخوندم،اکثرا عاشقانه

حدود ۷۰ تا رمان

و من چون به قانون جذب ایمان دارم مطمئنم بخاطر اینکه داستان های اینطوری دوست داشتم تو زندگیمم اتفاق افتاد



می‌نویسم که بمونه به یادگار


💙عاشق خودمم💋... از من فقط یدونه تو دنیا هست

تو یه اتاق که به ظاهر و وسایلی که توش بود میخورد اتاق پذیرش باشه منتظر بودم، هم خوشحال بودم که از درمانگاه قبلی نجات پیدا کردم و هم استرس داشتم 


اینجا خیلی شلوغ تر از جای قبلی بود،جای قبلی با ۳ تا خانوم(بهورز) و یه آقا (بهداشت محیط) همکار بودم و اینجا قرار بودکارشناس واحد مدارس و واحد خانواده باشم که حداقل با ۲۰ تا بهورز تو ۹ تا خانه بهداشت سروکار داشته باشم.


تو افکار خودم بودم که یه خانم اومد تو اتاق،قدش از من کوتاه تر بود ولی از ظاهر و طرز برخوردش مشخص بود مثل خودم گرم و پر انرژیه...

با لبخند بهش سلام کردم و خودمو معرفی کردم و گفتم که قراره از امروز من اینجا با شما کار کنم...

💙عاشق خودمم💋... از من فقط یدونه تو دنیا هست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

شاده یا غمگین؟ پریودم :/

🌸ففروا الی الله به سوی خدا فرار کنید🌸چرا حق طلاق برای زن ضروریه؟چون وقتی به این مرحله رسیدی با اون حال پله های دادگاه رو بالا پایین نری و گرفتارقانون و قاضی زن ستیزنشی و کلی هم پول به وکیل ومشاور ندی،  چون حتی اگه شرط ضمن عقد داشته باشی که بعلت خیانت میتونی جدابشی بازم میادمیگه صیغه کرده وفقه شیعه مجازمیدونه،چون هروقت ماشین سوار میشی نمیگی چرابه تصادف فکر کنم کمربند رومیبندی پس موقع ازدواج هم نگوچرا به طلاق فکر کنم مرداهم اگه نمیخوان ظلم کنن چراحق طلاق ندن؟چون مردها این حق رو بصورت مطلق دارن ومیتونن بدون علت موجه زن روطلاق بدن اما زن باید هرمشکلی رو ثابت کنه تا بعد سه سال شایدقاضی حکم به طلاق بده،مثلا اگه پنج ماه نفقه نده وماه ششم بده پنج ماه خونه رو ترک کنه وماه ششم بیاد که شش ماه متوالی نشه میخوای چیکار کنی؟مگه عمر تو بازیچه هست؟ اگه فکر میکنی این شوهرایی که بدون حجاب زنشون روبیرون کردن وعدم تمکین گرفتن یا امنیت جانی براش نزاشتن که مجبوربشه خونه رو ترک کنه مال بقیه ست بدون اونا هم به همین خوش خیالی بودن و .. البته حتماکه خدا طرف مظلوم هست وبالاخره اون مردهاتاوان کارشون روپس میدن اماچرااحتیاط و دوراندیشی نداشته باشی؟چون مهریت هرچقدر باشه طبق مصوبهٔ جدید مجلس فقط ۱۴تا عندالاستطاعه بایدبده که بعدمیدونی قاضی میکنه سالی یدونه وبعد اینم میدونی که شوهرت اموالش رومیزنه به نام بقیه ومیگه ندارم دادخواست اعسار میزنه وهمونم شاید بهت تعلق نگیره پس حالا که مهریه کشکه چراحق طلاقت رو و کلی حق دیگه رومفت ازدست بدی؟مردهای الان به شدت زرنگ شدن و بدون مهریه و نفقه ازدواج میکنن درصورتی که مهریه دراسلام نقد هست وحضرت زهرا حدود دو میلیارد بوده مهریه اش به پول الان،چون به هوای اینکه نمیتونی جدا بشی هرطوری باهات رفتار نکنه وتومسائل جنسی اذیتت نکنه،چون خیلیامون الان حمایت خانواده نداریم بخوایم جدابشیم دیگه باباهامون غیرتی نیستن شوهر جرات نکنه بگه بالای چشمت ابروهست پس باید همین حقوق روبگیریم،حق گرفتنیه💕💕بخاطر خودنمایی و ژست و لوک به کسی حسادت نکن حتی مرلین مونرو خودکشی کرد😒 چند تا دارو مینویسم اگه خواستید تحقیق کنید استفاده کنید قطره پرسیکا و دنتول برای دندان / ایبروگل برای مشکلات گوارشی / قرص ویتاگنوس برای مشکلات زنانه

بلایک

امام علی (ع): در شگفتم از بخیل، بـــه ســــوی فـــقـــری مــیشــتــابــد كـــه از آن مــیگــریزد.و سرمایه ای را از دست میدهد كه برای آن تلاش میكند. در دنیـا چون تهیدسـتان زندگی می  كند، اما در آخـرت چون سرمایه داران محـاكمه میشود در شگفتم از متکبری كه دیـروز نطفه ای بی ارزش وفـردا مرداری گندیده خواهـد بـود و در شگفتم از آن كس كه آفرینش پدیده ها را مینگرد و در وجود خدا تردید دارد! و در شگفتم از آن كس كه مردگان را میبیند و مرگ را از یاد برده است، و در شگفتم از آن كس كه پیدایش دوباره را انكار میكند در حالی كه پیدایش آغازین را مینگرد، و در شگفتم از آن كس كه خانه نابود شدنی را آباد می ّ كند، اما جایگاه همیشگی را از یاد برده است.

سحر بود اسمش و درست حدس زدم تو اون اتاق ک پذیرش درمونگاه بود کار میکرد....


پیش خودم فکر میکردم شاید سحر میتونه یه دوست خیلی خوب باشه برام بین این همه آدم تو این شلوغی....


منتظر موندیم تا کم کم بقیه هم اومدن ، برگه ابلاغمو با آقای احسانی که امور عمومی درمونگاه به عهده‌ش بود پیش رئیس مرکز بردم آقای دکتر محمد پور  ... و من بعنوان کارشناس بهداشت خانواده و مدارس اونجا مشغول به کار شدم


آذر ماه سال ۱۳۹۵ بود... یه هفته ای از کارکردنم تو درمونگاه جدید میگذشت و من کم کم سعی میکردم همکارا رو بشناسم ،به جز خانم سعیده دیدار و سحر ک خیلی باهاشون صمیمی شده بودم هنوز وقت برای نزدیک شدن به  بقیه رو پیدا نکرده بودم.. سر ماه بود و وقت دادن آمار ها منم کارم زیاد ....و آمارهایی باید مینوشتم که اولین بار بود باهاشون آشنا میشدم.

💙عاشق خودمم💋... از من فقط یدونه تو دنیا هست

لایک کنید لطفا

حال‍ خوب‍ الانمو مدیون‍ خدام‍🫠🥲☝️سال گذشته باوجود ادمای سمی برام جهنم بود،،،باکمک خدا و اسی اینا🥹ازجهنم اومدم بیرون☺️❤️‍🩹الان۳ماهه ک علی شده مرهم همه ی زخمام😍❤️‍🩹ازخدا میخام با ی نی نی زندگیمونو کامل کنه🫠🤗☁️خدایا برای هررررررر لحظه ی الانم شکرت🥹🫠

لاغر که نه به شدت خوش هیکل بودم‌... وزن ۶۰،قد ۱۶۷

چادر میزدم و موهامو کامل میپوشوندم چون کافی بود ی روز نزنم از در خونه تا محل کارم ده نفر مزاحمم میشدن

ماشین نداشتم،،،وضع مالیمونم زیاد خوب نبود،نیروی طرحی بودم تازه شروع به کار کرده بودم


با تاکسی های خطی میرفتم 



ولی همیشه شیک و آرایش کرده

کلا عادت داشتم ی ساعت جلو آینه باشم


همیشه در حال راه رفتن بودم 


(لطفا بحث رو به حاشیه نبرید خواهش میکنم )

💙عاشق خودمم💋... از من فقط یدونه تو دنیا هست

اینجا میخواستم به آرامش برسم و یه جورایی از صفر شروع کنم،تجربه قشنگی از پایگاه قبلی و آدماش(همکارا) نداشتم.


من دختر شاد و پرانرژی ای بودم وسرخوش و شلوغ،،،پرجنب و جوش و پر حرف گاهی شبیه آنشرلی ...همونقدر پرسرو صدا

که ازاد شده بودم از یه زندان ...


مهربون بودم،باهمه رفتارم یکی بود،زن و مرد برام فرقی نداشت،مغرور نبودم...همه رو دوست داشتم...جوری بود ک وقتی طرحم تموم شد یکی از همکارامون میگفت :بعد از خودت اینجا شده قبرستون!

به همه میگفتم عزیزم،

از دهنم نمیفتاد!

نمیتونستم ترکش کنم

ولی جدی بودا

همه برام عزیز و دوست داشتنی بودن همه آدما،چه همکارا چه بیمارا

یا یه روز ک مرخصی بودم همه متوجه میشدن که اون روز من نیستم!


عاشق زندگی بودم،عاشق خونوادم،دوستام،خودم ...و الان جایی که توش کار میکردم


تو یکی از همین روزا دکتر بازیار یکی از پزشکای درمونگاه با خنده ازم پرسید مجردی یا متاهل؟!

جواب دادم مجردم 

اونم گفت؛ برای خودم نمیخوام من متاهلم برای یکی از بچه های درمونگاه پرسیدم،

گفتم بهش بگو ک قصد ازدواج ندارم.


همه این مکالمه با خنده از طرف دوتامون بود

💙عاشق خودمم💋... از من فقط یدونه تو دنیا هست

فکر میکردم تو اون اتاق این فقط یه مکالمه طنز بوده که هیچ ادامه ای نداره، ولی این آغاز داستان تلخ و شیرین عاشقی من بود؛


داستانی  که از پاییز ۹۵ شروع شد و من کم کم وابسته کسی شدم که سابقه شکست عشقی تو زندگیش داشت و تو گذشته مونده بود،خیلی سخت میشد بازم اعتمادشو جلب کرد


تو همون دو سه هفته اول چنتا دیگه از همکارای متاهلمون واسطه شدن برای چنتا از مجردای درمونگاه یا پسرای فامیلشون که ندیده رد میکردم

شک نداشتم فقط بخاطر اخلاق و گرم بودنم بود

خوشگل بودم ،ولی ادم خوشگل کم نبود

شاغل بودم ولی قراردادی با رسمی نبودم

برعکس درمونگاه قبلی ک مثل زندان بود برام اینجا شاد و سرحال بودم 


اینقدر میخندیدم که گاهی واقعا کنترل خنده هامو نداشتم،

همه خنده هام از ته دل بودن

💙عاشق خودمم💋... از من فقط یدونه تو دنیا هست

تازه شده بودم همون مریم سابق که همیشه مامانم میگفت هیچ وقت بزرگ نمیشی و مینا خواهر کوچیکم میگفت مث بچه های گروه سنی ۱۰تا ۱۴ ساله‌ای!

بعدها فهمیدم تعدادی از همکاران(هم جنس های ضد زن متاسفانه) بخاطر خنده هام فکرای بد میکردن و بهم بی حیا و ول خند و اینا گفته بودن!فقط بخاطر اینکه دختر بودم و میخندیدم همین!

همیشه میگفتن پشت هر خنده ای گریه هست باورم نمیشد

نمیدونستم روزگار چه خوابی دیده برام.

نمیدونستم این آغاز تباه شدنمه

شروعِ تموم شدنمه.


مثل روزای اول هنوزم هر روز صبح تو کل درمونگاه میگشتم و به همه سلام و صب بخیر میگفتم و اخرسر یه سر به سحر میزدم که بیشتر پیشش بمونم

حالا دیگه تقریبا خیلیا رو میشناختم و صمیمی تر رفتار میکردم

آدمایی که فکر نمیکردم روزی از حسادت بهم ضربه ها بزنن هرکاری از دستم برمیومد برای تک تکشون انجام میدادم.

از کمک کردن به بچه های تزریقات،تا معاینات زنان باردار تو اتاق مامایی،واکسیناسیون،خونگیری تیرویید کودکان تا کمک تو شمردن پول خرد های پذیرش برای سحر و خانم‌حسن زاده و... درصورتی که هیچکدوم وظیفه من نبود و من فقط کارشناس واحد مدارس بودم و بعد از اومدن الینا مومنی واحد بهداشت خانواده هم به ایشون واگذار شد

💙عاشق خودمم💋... از من فقط یدونه تو دنیا هست

یه روز از همون روزا تو اتاق پذیرش بودم که یهو دکتر بازیار اومد داخل!


من پشت صندلی سحر وایساده بودم که داشت به بیماران نوبت دکتر میداد و دکتر پشت سر یه آقایی ک همکار پذیرش سحر بود


دکتر با خنده و رو به من گفت؛ میدونی کی اون سوال رو ازم پرسید؟! و من با حالت پرسشی فقط نگاش میکردم که یهو با انگشت به همون آقا اشاره کرد و با خنده از اتاق رفت بیرون


اون آقا هم ک اسمش اریا مقدم بود با تعجب و با صدای بلند دکتر رو صدا میزد که بیا ببینم چی میگی چی شده؟!


منم با شنیدن این حرف از طرف دکتر بازیار اتاق رو ترک کردم 

💙عاشق خودمم💋... از من فقط یدونه تو دنیا هست
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز