دست خودم نیست همین میاد خونه اعصابم میریزه بهم ، از بس در طول زندگی ادم بی ذوقی بود یکبار نشده بگه فلان چیز چه قنگه برا خودت بخر هروقت رفتیم خرید این همش در حال فرار بود جالب اینجاس خودم همیشه برای خودمو دخترم لباس میخرم ولی این زورش میاد ، همیشه تنها یا با دوستم رفتم خرید ، هرکار ازش خواستم یا انجام نداد یا با زور انجام داد یعنی ساده ترین کارهارو حتما باید اولش غر بزنه بعد انجام بده برای مثال امروز بهش گفتم بیا از موهام عکس بگیر میخوام بفرستم برای یه خانمه میخاد موهامو بخره اولش گفت هووف ولکن میخاس غر زدنو ادامه بده انتظار داشت من باز منتشو بکشم بگم تروخدا بیا عکس بگیر ولب شروع کردم بد و بیراه گفتن، بخدا انقد زورش میاد یکار برام انجام بده ، بسته دیجی کالام رفته دو خیابون اونور تر تو پست ، زورش میاد بره بگیره ، اعصابمو بهم ریخته دیگه دوسش ندارم اصلا دیگه منتشو نمیکشم با اینکه بچه ام دست و پامو بسته بازم حاضرم کلی پول اسنپ بدم خودم تنها برم کارمو انجام بدم بیام
بچم یکسال و یکماهشه تالان فقط زحمت کشیده یکساعت بچمو نگه داشته من رفتم جایی برگشتم همین و بس ، همیشهههه بچم باهام بوده اصلا از بس نگهش نداشته دیگه بچمم پیشش واینمیسته
چشم دیدنشو ندارم قبلا دلم میخاست خونه وایسته چون من تنهام شهر غریبم کسیو ندارم الان ازش بیزارم دوس دارم بره گمشه بیرون نبینمش
بدرد هیچی نمیخوره همه مسولیتارو از سرش باز میکنه برای هیچ چیزی تو دنیا ذوق نداره هرچی بهش بگی بی حس انگار با مجسمه زندگی میکنم
هعیییی چی بگم والا
خدا ب دادت برسع فقط همینو میتونم بگم واقعا زندگی کردن با همچنین مرد هایی سخته
عزیزم حالت طبیعیه بخاطر بچه و مشکلاتش حساس شدی
منم همین روزها را گذروندم، بچه بی آروم بود اون از سرکار خسته میومد بیشتر عصبی میشد.
هر روز بحث و دعوا. ازش بدم اومده بود
ولی الان بچه ام یکسال ونیمه و شبها بهتر میخوابه اعصاب من هم اومده سرجاش
همش کمبود خواب داره دنبال جاعه که یکم خلوت و ساکت باشه این کپه اشو بذاره ، بیدارم باشه تو گوشی کوفتیش بازی میکنه ، کوفت بگیره راحت شم انقد رو مخم نره
گشادیسم داره
