من قبلا این طرز فکروداشتمکلا دوران مجردیم اعتماد بنفسم خیلی پایین بود ازدواج کردم و یازده ساله باهمیم تو این یازده سال انقد شوهرم ازم تعریف کرده نه فقط از قیافه، از همه چیم ،رسما بهم افتخار میکنه(ادعایی ندارم و فقط میذارمپای عشقش) حس میکنم خیلی بهم کمک کرده دیگه مثل قبل فکرنمیکنم بعضی وقتا عکسای مجردیمو میبینم میگم خب قبلا هم همین شکلی بودم چرا اونموقع ها فکر میکردم انقد زشت و بد هیکلم
چشماتو ی لحظه ببند تصور کن اقا امام زمان عج ایستاده آماده اس برای ظهور و فقط منتظر بیدار شدن و حرکت تو ی نفره ی نفس عمیق بکش از ته دلت بگو الهم عجل لولیک الفرج بعدم ب من بگو برا خواسته هات دعا کنم ب نیتت صلوات بفرستم ، ی روزی دلیل ظهور بودم الان ان شالله که از منتظران ظهور هستم از خوشی های موقت ک مثل کف روی آب بود الحمدالله که الله نجاتم داد و بهم آرامش عمیق داد حتی وقتی یکی زندگیمو از بیرون میبینه فکر میکنه اوضاع زندگیم خیلی خرابه اما من توی دلم به لطف خدا آرامش عمیقی هست ک توی ب اصطلاح خوشبختی قبلیم نبود ان شالله ب لطف و بزرگی خدا همه عاقبت بخیر بشن منم جزئشون باشم
ببین زیبایی خیره کننده ای ندارم که بگم هرکی منو میبینه جذبممیشه ولی خب ایراد به خصوصیم ندارم چیزی که فهمیدم اینه که برای اطرافیانم قیافم دپست داشتنیه ولی اینا اصلا مهمنیست بنظرم وقتی با خودمون به صلح برسیم ویاد بگیریم خودمون رو دوست داشته باشیمدیگه خوشگلی اونقدرا مهمنیست میدونم حرفام شبیه شعار و خیلی کلیشه ایه ولی این تجربه شخصی خودمه من خیلی رو خودم کار کردم خیلی تراپیرفتم جلسات گروه درمانی ، پادکست ، کتاب … الان واقعا خیلی نگاهم نسبت به خودم فرق داره تا زمان مجردیم