سلام دوستای گلم
امروز تا مرز سکته رفتم . مادر به این بی چشم و رویی ندیدم تا حالا به شوهرم که زمین شو خریده و نصفش مال شوهرمه و خریده و نصفش مال مادر شوهرم)ارث بوده) میگه برادرت هم با تو نصف پولشو داده بی خود میخواد برادر شوهرمو با همسرم مال دار کنه و شریکش کنه همسرم گفت تو به زور میخوای از ما بتیغی بدی به اون یکی داداشم اونم میگفت نه الا اونم پول داده و خلاصه گفتم چرا حرام میخورید اگه میخواید حرام بخورید باشه می خوام بدونم چجوری میخورید. اونم برگشت گفت تو از وقتی اومدی میخوای بین پسرای منو بهم بزنی . فک کنم منظورش این بود الان نمیزارم پول مفتی به برادر شوهرم بده . منم گفت میدمت دست خدا که تو روز جمعه داری افترا میزنی به من ببینم خدا ازت میگذره خداییش خیلی پیر زن ننه من غریب بازی درمیاره همه میگن چقدر مظلومه در حالی که یه جادوگر به تمام معناست. راهکاری دارید بگید ممنون میشم. منم استرس گرفتم گفتم خوبه هنوز سایه همسرم بالا سرمونه وگرنه معلوم نیست عفریته خانم چکار میخواد بکنه؟