باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
کاربری دست دو نفره کارگاه بازی درنیارید بیماری قلبی دارم حوصله ی بحث با شمارو ندارم حتی شما دوست عزیز! آزادی🤍✌🏻گیسوان خود را در زیر این آسمان آبی می گسترانم ...دختری از قوم ترک...میشه لطفاً اگه چشمت به امضام افتاد برای حاجت روایی دلم یه صلوات مهمونم کنی خیلی ممنونم عزیزدلم💚🌱دختری از تبار کوروش بزرگ و با نژاد آریایی🦁✨تنها راه نجات از تاریکی بیداری است✓
چیزی ک میخواستم قبول نشدم ولی راضیم به رضای خدا💚تمام زندگیم فدای امام حسین💚میشه برای قبولی من در رشته موردعلاقم دعا کنین💚اگه دعا کردین بهم بگین بعد کنکورم براتون جبران میکنم💚