یسری با شوهرم داشتیم از خیابون عبور میکردیم
بعد من مثلا قهر بودم عقب تر راه میرفتم با ی سیس خاصی
بعد وسط بلوار نمیدونم چراا درخت عناب کاشته بودن حالا خشک هم بوددد با تیغ
بد من ندیدم اینو رفتم توش 😂😂 حالا لباسم تو تیغ های این گیر کرده بوددد دستم خونی شدد
شوهرمم اون ور خیابون😂اخرش مگه جدا میشد ازم، انقدرم شلوغ بود جلو همه ضایع شدم
اخرشم شوهرمو صداش زدم بیاد منو جدا کنه حالا خندش گرفته بود میدونست بخنده نارحت میشم😂😂