مهمان راه دور داشتيم
تعداد زياد
فاميل شوهرخواهرم
مامانش و خاله اش و دختراش و داماداش و پسرداييش و بچه هاشون
شوهرمم ميدونست مهمون داريم ولي هيچي نگفت و رفت سركارش
من خودم تنهايي ميوه و وسايل سالاد و نون و اين بندوبساط ها را گرفتم با دوتا بچه كوچيكمم مريض و تب دار و داغون و اويزون بهم همش
حالا هيچي سراغمون هم نگرفت كه اصلا چيكار كردي و اينا
منم به سليقه خودم سالاد الويه و سوپ جو درست كردم