2777
2789

می گفت سنش ۱۳ بود داداشه بزرگتر از خودش داشته مثه اینکه همه مسخرش میکردن تو مدرسه حتا معلما البته یدونه از معلما اونم معلم فارسی!میگفت تبلت داره رمز شو مامانش میدونسته بعد حتا برای یک لحظه هم دختره می‌رفته تو تبلتش داداشه فضولش می‌رفته به مامانشون می‌گفته  مامانه هم زود باور چون داداشه می‌گفته یه سره تو تبلته شه درحالی که دختره درس میخونده بعدان این دختره بیرونم روسری میزاشته میگفت باباش سخت گیر بوده باید لباس بلند می پوشیده لاک زیاد نمی زده آرایش نمی کرده در حد بارم لب بعد دختره مثه اینکه زیاد مهر مادری ندیده مادره طرف داره داداشش بوده داداشش خیلی مهر پدری مادری دیده بوده بعد بابام که دخترشو دوست داشته یک روز درمیون خونه میومده داداشه همش می‌گفته به باباش دخترت کار نمی کنه درحالی که دختره چندین ساله کمر درد داشته ولی به مامانش تو کار های خونه کمک میکرده مثه اینکه مامانش نمی زاشته موهاش رو تو مدرسه بیرون بزاره جلو دوستاشم می گفته  ماهاتو بزار تو بعد دختره انگار مشکل پیدا کرده بود مامان باباش بعد ۴ سال آرزو شو برآورده گردن مشکل مالی داشتن حتامامان باباش می خواستن چند بار طلاق بگیرن اما نگرفتن بعد دختره گلاب بروتون وقتی می‌رفته دستشوی مثه اینکه وقتی دستشوی میکرده خجالت می‌کشیده بعد به کلش مشت میزده تو حموم مثه اینکه دختره اونجا شو پایین نافشو بالاتر از رانشو چیز میکرده بابند میبسته مالش می‌داده با صابون و........... میگم دختر چقدر زندگیش بد بوده حالم آخراش بد شد نظر بدین لطفا؟

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

خ.ارضایی میکرده؟

یه سری خاطرات هست که آدم خجالت میکشه حتی تو خلوت خودش مرورشون کنه چون از خودش خجالت میکشه. از حماقت زیاد، از خریتِ بی‌انتها، از اهمیت دادن به آدمای لاابالی...
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز