یه خواستگار اومده بود برام
بعد من که خبر نداشتم همون مستقیم اومده بودن
من تو اتاق خواب بودم دیدم صدا میاد فک کردم فامیلامون اومدن) گفتم زشته باهاشون سلام نکنم (با فامیلامون راحتیم) با همون مو های پریشون و شلوارکو یه زیر مانتویی
درو باز کردمو... 😂😂 همه نگاها برگشت به من یه لحظه دقت کردم به چهره هاشون تو عالم خواب بودم دیدم اشنا نبود برگشتم رفتم. داخل درو بستم و بعد مامانم اومد گفت برا خواستگاری اومدن منم گفتم فک کنم منصرف شدن😂