ما تازه امتحانات نوبت اولمون شروع شده سر دومین امتحانمون که بودیم وقتی تموم شد اومدیم نشستیم منتظر سرویسامون بعد دیدیم یه خانم چادری که ماسک زده بود هعی داره بدجور نگاه ما میکنه بعد بیشتر به یکی از دوستام نگاه میکرد یهویی ینفر دیگه از دوستام بهش گفت فلانی شاید مامانته برو ببین دوستمم رفت دید دیگه اصن برنگشت خداحافظی کنه بعد که امروز پرسیدم مشکل چی بود اومد گفت که عمم بوده اومدی جاسوسیمو بکنه فکر کرده با پسری چیزیم میخواسته ازم فیلم بگیره مامانمم باهاش دعوا کرده گفته حق نداری اینکارو کنی و اینا ولی انگار عمهه از اون وزه هاست اصن گوش نداده