مثل روانیا میرفت بالکن سیگار میکشید دوباره میومد
تا چشام گرم میشد میومد بالای سرم
انقدر محکم تکونم میداد
میزد تو سرم
با پاش تکونم میداد و....
منم گفتم همیشه به حرفت بودم اینبار نمیام چون بیش از اندازه دیگه خودمو واست خار و خفیف کردم
هیچ موقع کسی با من اینجوری رفتار نکرده بود
نمیام که بفهمی همه چی با قلدر بازی درست نمیشه
اونم میزد تو سرم میگفت خاک تو سرت که لجبازی میکنی
خاک تو سرت که ریدی تو اعصابم نمیتونم بخوابم