2777
2789

با یه آقا پسری آشنا شدم که به شدت مذهبی هستن اونقدری که تصورشم نمیتونین بکنین مادرش تو کار حکم اعدام و پدرش هم وکیل ، خودش  مجوز دستگیری و ظبط وسایل و دستبند و… داره خودش دانشجو و فعلا مسئول گردان نوه جانبازه، خودش هم جانباز ۵ درصد هست توی اعتراضات ولی خانواده ما کاملاااا برعکس حجاب نداریم دین نمیشناسیم محرم و نامحرم نداریم مشروب میخوریم خانواده این اقا مادرش انقدر حجاب داره که به صورتش نقاب میزنه ولی برادرش مثل ما هست اما جلوی خانواده پنهانش میکنه اینا رسم دارن که باید تو سن کم ازدواج کنن که اختلاف سنی با بچه هاشون هم کم باشه ، خانواده من هنوز خبر ندان ولی قطعا مخالفت میکنن خانواده این آقا هم اطلاع ندارن ولی بی شک هر دو خانواده مخالف هستند اما خودمون راضی هستیم ، به نظر شما بهترین کار چیه؟ 

نهایت زندگی شما به طلاقم ختم نمیشه میدونی چی میشه؟ به اجبار موندن سر زندگی با چنتا بچه و افسردگی و نهایتا خودکشی

کاربری دست چند نفره به خدا کمبود شماره بود ؛ هر فردم شعور اینو داره که تو تاپیکای مخصوص به سنش شرکت کنه❤️دهان شما خروجی افکار شماست وقتی باز میشود سریعترین راه برای درک شخصیتتان دراختیار مخاطب قرار میگیرد مواظب ویترین شعورتان باشید،تا افکار و وجودتان خریدارهای بیشتر داشته باشد!

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اصلا شما ها چطوری آشنا شدین اونم با این هم اختلاف؟!

من معتقدم ستاره ها طوری پشت سر هم به خط میشند که آدم ها بتونند همدیگر رو پیدا کنند.حالا اینکه قراره عاشق هم باشند یا با هم دوست بمونن به مرور زمان مشخص میشه:).....2.2.2....4.4.4

با احترام بنظرم اشتباه میکنی

شما به درد هم نمیخورین

از نظر من هر دو خانواده با هم ترسناکین!

شاید با یکی شبیه خودتون راحت ارتباط برقرار کنید ولی با هم مشکلاتتون زیاده


من افتادم توی یه چاهِ پنج متری و تو،،،یه طناب سه متری برام انداختی پایین....بگم نیستی، دروغ گفتم...بگم هستی، خیلی کمه):                                                         برایت نوشته بودم که از وضع موجود به ستوه آمده‌ام و در فکر نجات دادن خود هستم؛ زمان زیادی گذشت، اما حقیقت این است که مفهوم «نجات» حتی نزدیک هم نشد به این امپراطوری خاکستر و ویرانی.                                               ‏یاد اون بچه میفتم که تو مدرسه رو کیفش نوشتن `خر` ...با غم و اندوه و بغض اومده خونه.. مامانش گفته عب نداره کیفت رو برات با صابون تمیز می‌کنیم..گفته کیف رو ول کن من خرم؟؟من که اینقدر با همه مهربونم):    حکایت مواجهه من با آدم‌هاییه که یهو ازشون عجیب‌ترین بی‌مهری‌ها رو میبینم...

به عنوان یه دوست بهت میگم عزیزم لطفا جدی بگیر هر کس با همتای خودش و کسی که از نظر شخصیتی خیلی شبیه همن باید با هم ازدواج کنن وگرنه مشکل های خیلی زیادی براشون به وجود میاد 

بعدشم ازدواج یعنی ادغام دو خانواده نمیشه بگی من با اونا کاری ندارم همون قدر که خودش مهمه خانوادشم مهمه 

ازت خواهش میکنم بیشتر فکر کن به هر حال خوشبخت بشی

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز