جرا ،قصدتون ازدواج بود دلیلش چی بود ،حتما موجه بوده وگرنه اصرار میکردی
اره اون میخواست بیاد با خانواده ها صحبت کنه من شدیذا دوسش دارم ولی خوب به خاطر فاصله های شهرمون و شناختی که از خانوادم داشتم اینده ای نداشتیم خواستم بارشو تنهایی به دوش بکشم و خودم اسیب ببینم واسه همین بد باهاش حرف زدم و ردش کردم الان خودم داغونوم اونم هستا میدونم…ولی من تا ابد رو دلم میمونه
اره اون میخواست بیاد با خانواده ها صحبت کنه من شدیذا دوسش دارم ولی خوب به خاطر فاصله های شهرمون و شن ...
تمیدونم طرف مقابلت چی داشته ولی با تجربه ای که دارم بهت میگم ازدواج از دو شهر مختلف و دو فرهنگ خیلی اشتباهه ،در آینده پشیمونی و اختلاف زیاد هست ،حتما دختر عاقلی هستی که سنجیدی و رد کردی ،فکرش نکن ،
تمیدونم طرف مقابلت چی داشته ولی با تجربه ای که دارم بهت میگم ازدواج از دو شهر مختلف و دو فرهنگ خیلی ...
درسته با این موضوع منطقی برخورد کردم….میدونم اینده تبود یا حتی اکه بود خیلی سخت و ویران کننده اس ولی خوب دله دیگه فراموش نمیکنه چی شد ترجیح دادم حسرت بودنشو بکشم تا اینکه هردو اسیب ببینیم ولی خوب سخت میگذره تا به نبودش عادت کنم احساساتم برای اولین بار بیرون زده بود
بله ،من و همسرم هم از دو شهر مختلف بودیم و عاشق شدیم ولی الان میگم کاش منم مثل شما رو دلم پا میزاشتم ...
الهی…گاهی دل کار دست ادم میده،تقصیر شما نیست به خودتون عذاب وجدان ندین،امیدوارم که همه چی براتون بهتر بشه مراقب خودتون باشین هیچی ارزشمند تر از خودتون نیست…