سلام خانما
شوهرم هرچي ميخام برام ميخره
إز صبح تاشب سركاره هرشب كه مياد منو ميبره بيرون
مشكلم اينه نميزاره تنهايي جايي برم
حتي نذاشت دانشگاهمو ادامه بدم
حسرت پرستاري موند تو دلم
هميشه بهش ميگم
اونم ميگه دست خودم نيست خوشم نمياد بري
خلاصه امروز باهاش دعوام شد بريدم بخدا
چيكاركنم
اوايل اصلا نميذاشت جايي برم بعدها فقط ميذاشت بچه رو پارك ببرم اونم كه الان پارك نميشه رفت