ولی بعدش سریع ازدواج کردم.چه دوران سختی بود.دوست داشتم بمیرم
چندماه طول میکشه تا اثرش بره۰ تو این مدت اصلن بیکار نمون همش مشغول کارای مختلف باش۰ سعی کن تنها نمونی با ادمای دلسوز و اگاه معاشرت کن۰ از فک و فامیل خاله زنک و فضول هم دوری کن
همه چيز. دست خودته، من سه روز همه چيز و همه كسو گذاشتم كنار، گريه كردمً ناراحتي كردمً، بعدش برگشتم سر كارم و انقدر دور خودمو شلوغ كردمً با كلاس و كاراي مختلف كه وقت فكر كردن نداشته باشم، چند ماه خَيلي تَو خودم بودمً، كم كم شَرَوع كردمً مهمونيايي كه دعوت ميشدم ميرفتم ولي اصلا به مردا اعتماد نداشتم بدم ميومد، بنده خدا دوست مامانم زنگ زده بودً واسه خواستگاري سه هفته بعد اينكه شنيدن بودً من جدا شدم انچنان دادي زدم سرشو هر چي بودً به پسرش گفتم خودم خجالت ميكشم ولي بعد از تقريبا ي سال به ازدواج دوباره فكر كردمً و اعتمادمو به دست اوردم باور اينكه همه مثل هم نيستن
میگم یک ماههدخوب میشی من فک میکردم هیچوق خوب نمیشم ی ماه فراموش کردم
اگه انقدر سختته طلاق نگیر
مشاوره رفتین؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
