دیروز همسایه روبروییمون که خیاطه اورد یه لباس داد گفت من مادرم مریضه میرم شهرستان چند روزی بمونم پیشش مشتری گفتم بیاد از تو بگیره لباسو بعد امروز منم سرما خوردم پسرم بیقراری میکرد بره بیرون نتونستم ببرم از گوشه پنجره گرفتم بیرونو ببینه حال و هواش عوض بشه بعد شوهر اون خانوم با ماشین اومد جلوش یه زن بود که خم شده بودو خودشو مچاله کرده بود بعد بردتش تو خونشون