چقدر من ناراحتم چقدر حس اضافه بودن دارم
تاپیک قبلمو نمیدونم خوندبد یا نه
ولی من میگم هیچ کسی راه دور اذدواج نکنه همسرم خیلی ماهه ولی خانوادش متاسفم اون از اینکه خیلب یهویی زنگ زدن گفتن امروز ظهر میرن خواستگاری برا برادرشوهرم گفتیم همسرم شب کاره گفتن ما میریم و شب یلدا من خونه مادرشوهرم و با یکی دیگه جاریام بودیم اول که خب یه شب دیگه میرفتید هم همسر منم بود و اینکه رفتید خب منم میبردید حالام که برگشتیم برادرشوهرم رفته خونه خودش که هنوز زنشو نیورده و هیچی نداره بجز یه پتو بخوابه گفته یوقت بچه من بیدار میشع و نمیذاره بخوابه چقدر حس اضافه بودن دارم چقدر ناراحتم مطمعنم برا عقدشونم یهو میگن امروز عصر محضره