همش خونه پدرشوهرم بچمو با بچه ی جاریم مقایسه میکنن بچه من شیطونه بچه اون اروم کلی حرف بد...بارها توروشون وایسادم وحرف خوردم میگن توتربیتشون نکردی نگاه فلانی نگاه ...دایقد سراینکه دفاع کرد خسته شدم بچه من بیش فعاله ومیگرن عصبی داره کلاانگار خیلی رفتاراش دست خودش نیس کلا لجباززززشده وحشتناک حتی ب حرف خودمم گوش نمیده خونه پدرشوهرمن کنگان اونجا تقریبا هوا متعادل ن گرم ون سرد ما ی شهر سردمیرم اونجا حتی ب لباس بچم گاهی گیرمیدن چون اونجا گرم نیس من مجبورم برابچم شلوارک بپوشم ب لباساس گیرمیدن ایقد ک بچم حساس شده رواین موضوع هاعلنامیگه کسی دوسم نداره چیکارکنم یکی ازاجبازیش کم کن وحرف گوش کن بشه یکی اینکه دهن بقیه روببندم من ۵ تاخواهرشوهردارم هر۵ تاش انگاردست ب یکی دیوارکوتاه ترازمن وبچه هام چون غریبیم پیدانمیکنن دیگه بچم بی اعتمادبنفس شده هرچقدم من باهاش صحبت کنم فکرنکنم اون اعتمادبنفس برگرده