تو این چهار سال که قصد بارداری نداشتم واقعا همه جوره تو هر مهمونی تو هر دیدار اسم بچه رو میوردن که آرزومون هست.
دیگه کم مونده بود که پامو ببوسه که بچه بیار هزار جور وعده میداد و اکثر اوقاتم تهدبدم میکرد.
همینکه باردار شدم یکی دو بار تماس گرفت و کاملا سرد بود و بیشتر خط و نشون میکشید که پسر باشه اسمش رو خودم میخوام انتخاب کنم و ....
دیگه وقتی که خبردار شد ک بچه ام دختره که کلا غیب شد از زندگیم محو شد.و تازه بهم گفت این چه خبری بود دادی دختر دار شدن که خبر خوبی نیست ریشه شوهرت رو باد برد.
و تو این 6 ماه یکبارم ی لیوان آب بهم تعارف نکرده یا ی نون خشک برام نگرفته بیاره بگه عروسم هوس کردی برات بگیرم.
خودمم متوجه این کم محلی و بداخلاق شدن بعد از بارداریم رو متوجه نمیشم.
حتی قبل اینکه جنسیتم متوجه بشه همینقدر سرد شده بود.