2777
2789
عنوان

حرف مامانم یا شوهرم

| مشاهده متن کامل بحث + 425 بازدید | 29 پست
خب چی کار کنم مامانم آروم بشه و دخالت نکنه و ناراحت نشه؟

هیچی یه چیز بدلی بگیر نشون مامانت بده 😑

“ببخشید و چشم بپوشید ، آیا دوست ندارید خداوند شما را ببخشد؟ و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.”🌹(22- نور)

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

پول ندارم برا چی زن گرفته

اینقدرم بی پول نیست ولی اونطورم نداره فعلن 

خب قراره تلاش کنیم باهم بسازیم

آخمن همیشه دیر می فهمم. که تو چقدر همه چی رودرست چیدی خدا...❤🌹
عزیزم واست خرید میکنه؟قسطی هم نمیتونه واست بخره

خرید میکنه آره ولی خب حقیقتش خودمم احساس الزام نمیکنم براش فعلن 

مامانم قهر کرده گفته اگه برات نگیره دعوا راه میندازم

آخمن همیشه دیر می فهمم. که تو چقدر همه چی رودرست چیدی خدا...❤🌹
اینقدرم بی پول نیست ولی اونطورم نداره فعلن خب قراره تلاش کنیم باهم بسازیم

وقتی یه طلا نمیتونه بخره 

چطوری میخاد زندگی درست کنه 

باهم بسازی فرصتی برا زندگی کردن دیگه نمی‌مونه یهو میمونه شصت ساله شده

چه طوری؟

اگه خرید قطعه طلا براش سنگینه 

توی فشار نزارش و البته همیشه حرف شوهرتون ارجحیت بر حرف دیگران داشته باشه

کرشمه ی تو شرابی به عاشقان پیمود                               که عشق بی خبر افتاد و عقل بی علم شد 
خرید میکنه آره ولی خب حقیقتش خودمم احساس الزام نمیکنم براش فعلن مامانم قهر کرده گفته اگه برات نگیره ...

کل عقدم وهفت سال بعد از ازدواجم تو قهر ودعوا گذشت 

انقد خانواده ها دخالت کردن،ماهم همه چی بهشون گفتیم از لحظه ای که هیچی به کسی نگفتیم همه چی عالی شد

به مامانت باح نده بهش بگو بفرما خودتو از چشم بنداز دعوا راه بنداز همه بشناسن شمارو 

ولی واسه شب یلدا خرید کن 

خب چی کار کنم مامانم آروم بشه و دخالت نکنه و ناراحت نشه؟

اصلا من خودم نمیفهمم این دخالت بعضی مادرارو.مادر خودم توی نامزدی مارو مجبور میکردبه شوهرامون بگیم مناسبتا روطلا بیاره واین فشارو به ما وارد میکرد وما به همسرامون.من وخواهرام.وهمه اینا شد اختلاف که ما هر موقع چشممون به اون طلا میفتاد خاطرات بد یادمون میومد.حتی یه شب انقدر حال هممون گرفته شد که اون جشن دیگه به چشم هیچکدوممون نیومد چون ما واقعا میدونستیم ندارن.الان خونه ماشین طلا همه چی داریم ولی اون خاطرات هیچوقت یادمون نمیره.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز