پسرش بهم خیانت کرد خودشم همه جا پخش کرد چون عروسمون خراب بود طلاقش دادیم و با آبروم بازی کرد متاسفانه این حیوون فامیلمونه یعنی همش تو زندگیمون دخالت میکرد انگار اون زن شوهرم بود بغلش میشست یا میومد وسط ما که خوابیدیم میشست با شوهرم حرف میزد یعنی یه ثانیه تنهامون نمیزاشت یا میرفتیم بیرون زرت زرت زنگ میزد به نامزدم که بیا خونه من میترسم تمام حقوق شوهرم دست اون بود بدون اجازه اون حق نداشت برام یه جفت جوراب بگیره بدون اجازه حق گردش و تفریح نداشتیم اون باید تصمیم میگرف کجا بریم و کی بیایم خلاصه من گفتم بریم یه شهر دیگ تا از دست این جادوگر راحت شم بخدا خود شیطان بود پیش شوهرم دوسم داشت اما همینکه تنها بودیم همش بهم توهین میکرد و اذیتم میکرد خلاصه قرار شد بریم یه شهر دیگ زندگی کنیم که از وقتی فهمید دیگ باهام حرف نزد انگار عزیزش مرده بود که ما میخواهیم بریم خونه خودمون نامزدمم انگار میخواستن بکشن عزا گرفته بودن خانوادگی که دیگ نمیتونن تو زندگیم دخالت کنن درگیر کارای عروسی بودیم که فهمیدم آقا خیانت میکنه بهم منم همه چی بهم زدم برگشتم تا جدا شم برا همین اون عفریته همه جا آبروم برده تو ما تحتش عروسیه که پسرش قراره تا آخر عمر بیخ گوشش بمونه به همه میگه عروس میگیرم بیاد کنار خودم بمونه بدرک که اون رفته انگار نه انگار با آبرو و زندگی یه دختر بازی کردن الآنم هر روز پا میشه میاد خونمون با مامانم حرف میزنه (فامیل مامانمه)انگار که هیچی نشده آنقدر پروعه این عوضی یعنی خود شیطانه هر چی بگم کم گفتم الان بنظرتون حق دارم به مامانم بگم باهاش قطع ارتباط کنه ؟
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
نه اون سیریشه ول نمیکنه از در میندازن از پنجره میاد بابام بفهمه اومده هممون با هم آتیش میزنه اونم منتظر میشه تا ما میریم بیرون پا میشه میاد حتی مامانم در روش باز نکرده بود زنگ همسایه رو زده بود اومده بود تو
از این تاپیک هاست که آدم جوش میاره ولی اگر فامیله و شنیدی که به بقیه از این چرتو پرتا گفته خیلی محکم ...
من میگم عزیزم اما تو این زمونه دروغ شیرین تره میگم عین آب قسم دروغ میخوره به همه میگه پسر من امامزاده اس اون زن زندگی نبود اسم میزاره رو پسرم خودش خرابه و... خب هر کس منو میشناسه میدونه حقیقت چیه اما دیگ بیشتر از این از دستم بر نمیاد ازش شکایتم کردم فقط بخاطر همینکه نتونه بره یکی دیگ رو به همین راحتی بدبخت کنه اما مطمئن باش با این مار صفت بازیشون طرف گول میزنن همونطور که منو گول زدن
سزاواره مرگن سزاش با خدا باشه مادر شوهر منم همین قدر عوضیه من سه ماه باهاش قط رابطه کردم و شوهرمم شه ...
منم فقط از خدا میخوام بدترین مجازات بده بهشون
خدا رو شکر که دوری ازش منم میخواستم برم برا زندگیم یعنی انگار اسیر بودم اونجا هر کاری تونست کرد که نریم دیگ پسرش دعاش عملی کرد الان انگار نه انگار که زندگی پسرش بهم خورده هر روز گردش و خوشحالترینه پسرشم هر روز عیاشی میکنه ولی تا شنید ما میخوایم عروسی کنیم همش لباسهای سیاه میپوشید اصن نمیخندید انگار اومده بود مجلس ختم طوری که فامیلام میگفتن مادرشوهرت چرا اینجوریه
مادرت چقدر بد هست ک راهش میدهمادرت بیشتر مقصر تا اونبجای قطع رابطه در باز میکنه براشتو بگو خاله ات ...
بله خاله ام بوده مامانم تا همینجاشم خیلی پشتم بوده من نمیخواستم شکایت کنم اما مادرم گفت حالا که اونا بهت بد کردن توام مثل خودشون رفتار کن نباید بخاطر من کوتاه بیای خیلی سخته براش میدونم اما بخاطر من تحمل میکنه فقط میگم خدا ازشون نگذره هم منو بدبخت کردن هم آتیش انداختن تو زندگیمون