2777
2789

من تو یکی از بحثام با شوهرم وقتی قهر کردم و رفتم خونه بابام همه طلاهامو با خودم بردم دو ماه تو قهر بودم نصف طلاهامو فروختم 

حدودا ۱۰۰ تومن اینا شد یه سرویس ۴۰ گرمی و یه انگشتر نشونم موند 

اونارو شوهرم بعد قهر ازم گرفت 

اون ۱۰۰ تومنم ۳۸ تومنشو به شوهرم پس دادم ۲۳ تومنشم یه ایفون خریدم که گرفت ازم که قفل شد و بعدش ۷ تومن خریدنش ازمون 

الانم که خودش برام ایفون جدید گرفته بگذریم 

این مدت که حدودا ۷ ۸ ماه من بدل گردنم بود کلا 

تا دو هفته پیش که مامانم بردتم برام یه نیم ست طلا گرفت شد ۳۸ تومن حدودا ۷ گرمه 

امروز رفتم خونه مادر شوهرم دختر خاله شوهرمم اونجا بود باهاشون رابطم خوبه و همشونم میدونن که پدر مادر من ادمای دست و دلبازی ان 



اگه هستید بقیه اش رو بزارم 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خلاصه حرف یهو از طلا شد و من نشون دادم طلامو تو گردنمو گفتم بابام برای کادوی یلدام گرفته 

مادر شوهرم با حرص یه مبارکه گفت که من اصا نگاش نکردم بس بدم میاد ازش

بعدشم اینجوری کرد مامانت جا طلاهات خریده دیگه اینو برات 

من یهو انگار سگ شدم خیلی جدی برگشتم سمتش گفتم هرچی 

وظیفش نبوده که ادم شعور داشته باشه دندون اسب پیشکشیو و نمیشماره 

مادرم محبت کرده منت گذاشته گرفته برام 


بعدش یه بعله گفت و گذشت 

دختر خاله شوهرم گفت که عزیزم خیلی نماداره این و در بیار تو مجلسا بنداز 

منم گفتم اره عزیزم اصا کلا چشمم میزنن درش میارم 

یهو مادر شوهرم گفت دیگه خاک تو سر اونی که گردنبند ۳۰ تومنیو چشم بزنه 


انگار من نمیشناسم خانواده شوهرمو مادر شوهرم خیلی گداس 

داره ها خرج نمیکنه 

خلاصه بحث رفت سمت چشم نظر و اینا من هرچی در مورد چشم میگفتم هعی میگفت 

مگه مادر بچشو چشم میزنه مگه مادر بچشو چشم میزنه انگار که من دارم به اون میگم 


اصا همه چیو به خودش گرفته بود مشخص بود داره میترکخ از حسادت 

یهو رومو کردم سمتش گفتم 

مادر شوهرم به قران من و شوهرم جز تو ادمای زیادی دورمونه به خودت نگیر 


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792