من مادرشوهرم رو هرگز مثل مادرم نمیدونم در جایگاه مادرشوهر براش احترام قایل ام هواشو دارم ولی فقط در سطح خودش براش خودمو خرج میکنم چون هرگز مادر من نخواهد بود
ما رابطه خوبی با هم داریم دوازده سالی هست ازدواج کردم نه دعوایی بین مون بوده خدا رو شکر نه شر و حرف و حدیث خاصی , ولی مادرشو مادر خودم نمیدونم چون برام مادری نمیکنه که من براش دخترش باشم
مادر من دم زایمان من با وجود اینکه بابام به شدت بهش وابسته ست و از دوری مامانم گریه میکرد ولی خونه زندگی شو ول کرد از شهرشون اومد خونه من ازم مراقبت کرد و تا بعد زایمان کمکم موند ، ولی مادرشوهرم با وجود اینکه تاریخ زایمانم رو میدونست رفته بود مسافرت تفریحی که میتونست نره حتی روز تولد بچه م نبود این دو تا با هم مساوی ان واقعا ؟ نه
در سطح خودش در جایگاه عروس براش مایه میذارم و روی خوش بهش نشون میدم ، شوهرم رو هم نمیندازم به جونش زندگی رو هم برای شوهرم به خاطر خطاهای مادرشوهرم زهر نمیکنم و اونو پاسخگوی رفتار های مادرش نمیدونم ، و به نظرم همین برای اینکه رابطه مون قابل قبول باشه کافیه